آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
برای آنها تنها نشانه حیات،
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد:
آهای فلانی!
از خانه دلت چه خبر
گرم است
چراغش نوری دارد هنوز؟
“حرف من این است:
قطره ها باید آگاه شوند
که به هم کوشی بی شک
میتوان بر جهتِ تقدیری فایق شد
بی گمان نا آگاهیست
آنچه آسان جو را وا میدارد
که سراشیبی را
نام بگذارد تقدیر
و مقدر را
چیزی پندارد
که نمی یابد تغییر.”