در من طعم خیالهایت هنوز بوی خاک نمناک بعد از باران را میدهد...
در من هنوز کسی کنار پنجره مینشیند و به جادهی آمدنت خیره میشود...
در وجود من هالهی سرخ رنگی به جا مانده از دوران بودنت که بر روی گونههایم گاهی میبینمش...
در من خاطرات تو مثل کودکی فعال میدود و بازی میکند و حواس برایم نمیگذارد...
تو نمیدانی در من چقدر تو را نگه داشتهام...
و در من زندگی میکنی هنوز؛ حتی اگر زنده نباشی...!
M_01:42
روزهای آخر پاییز 1403