Iren
پسندها
128

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها ارسالی‌های این کاربر در هر بخش درباره بازدیدکنندگان این حساب کاربری

  • image (1).jpg
    image (2).jpg

    اینجا بوی خوبی داره
    نزدیکتر ک میری اونقدر غذاهای ترکیبی خوشمزه رو روی ظرفای سفالی رنگی رنگی میبینی که روی میزهای چوبی جنگل ها چیده شده ولی تو نمیتونی انتخاب کنی کدومشو بخوری
    آدم های سرمیز روهم که نگم برات
    از بس خندون و شاد و مهربون و مهمون نوازن که نمیتونی دل از غذاخوردن بکشی و بلند شی
    بعد ناهار و صبحونه و وعده های غذایی خوشمزه ای ک خوردی وقتی چندتا بامیه و زولبیا و دسرها و شیرینی هایی رو برمیداری تا سرراه بخوری
    گیج میشی
    حیران میشی
    نمیفهمی اینجا بهاره پاییزه زمستونه یا تابستون
    اخه بالا قله ها کلی برفه و به ظاهر زمستونه
    کنار جنگل ها روی کلبه های چوبی گویا پاییز شده
    گل هایی که میبینی برای بهاره
    و میوه های درخت ها واسه تابستون
    یکم راه که میری
    گم میشی !
    چون نمیدونی اینجا شماله یا جنوب
    غربه یا شرق
    اخه اینجا هم جنگل داره هم کویر
    هم کنار کویرش دریا داره هم خلیج
    ولی وقتی غصه میخوری و میشینی یه جا
    میبینی چندنفر اومدن دستتو گرفتن و بلندت کردن
    آره آره
    همونایی رو میگم ک لباساشون از بس خوشرنگه وقتی نگاهشون میکنی هم دلت باز میشه
    بعدها که کمکت کردن و برگشتی به خونه ی گرم و نرمی که بوی مامانبزرگ و بابابزرگت ازش میاد
    میفهمی
    اون ادمای زیبا ، صاحب اون مکان زیبا
    و اون مکان زیبا
    خونه ی گرم توی زیبا هستش :))))
    درست حدس زدی دلبندم ... اونجا ایرانه !
    خونه ی واقعیت که دلسوزترین ادمارو داره :)

    - نامه ای از طرف پدرایرانی مقیم امریکا برای دخترکوچولوش
    رشوه‌گیر بی‌ادف
    Iren
    Iren
    رشوه ام رو خرج کردم تموم شد رفت
    دوباره یه بحثی چیزی بندازید وسطتون بیام کمک کنم رشوه بگیرممم:/
    - آبان؛
    - آبان؛
    فعلا امن و امان
    Iren
    Iren
    اقااا
    نمیشه من پول میخوااااااااامم :/
    پروفت خیلی خوشگیل •-•
    - آبان؛
    - آبان؛
    گمشو عزیزم🔪
    Iren
    Iren
    دوستت دارم عزیزممم
    همون اندازه ک پول زندگی همه رو خوشبخت میکنه
    توعم زندگی منو خوشبخت میکنی
    بیشتر از اون البته
    خلاصه
    شب بخیررر
    - آبان؛
    - آبان؛
    لاو یو سوییتی
    • قلب
    واکنش‌ها[ی پسندها]: Iren
    او زمزمه ای ارام کرد و گفت
    تنهایی اعتیاد آور است
    ولی برخلاف اعتیاد ک در ابتدا حس خوشی دارد و بعد ها گرفتاری
    تنهایی در ابتدا حس ناخوشی دارد ولی بعد ها احساس سرزندگی
    گذشت و گذشت و حرف هایش را درک نکردم
    اما روزی که من نیز برجای او قدم گذاشتم
    تازه فهمیدم تنهایی چقدر احساس سرخوشی دارد ولی از چشم دیگران پنهان است
    تنها که باشی به خودت تکیه میکنی و قوی تر میشوی
    تنها که باشی به احساسات خودت توجه میکنی و خوشحال تر میشوی
    تنها که باشی به کسی وابسته نیستی و ترس را تجربه نمیکنی
    تنهایی و دوری از انسان ها در عین دوستی با آنها زیباست !
    تنهایی معنا داشت و درک آن برای هرکسی آسان نیست ...
    (***سه شنبه ها با موری! )
    من همون رفیق برونگرایی هستم که کافیه دو دقیقه حواست بهم نباشه
    با کل شهر دوست و آشنا میشم :))))))
    ماهی کوچک قرمزی هستم که در میان اب های حوضچه دنبال ماهم میگردم
    ماهم بزرگ است و زیبا
    میدرخشد و همیشه روشن است
    شب ها که تنها در حوضچه میمانم زبان درد و دل را با او میگشایم و سخن میگویم
    گاهی برای پیدا کردنش درصبح از روی اب های حوضچه بالا میپرم تا ببینمش و گاهی شب ها دور سایه ی افتاده اش که مهمان خانه ی کوچکم است میچرخم و میچرخم تا خوابم برد
    تازه نام هایمان هم جناس خوبی دارند ....ماه و ماهی
    ولی چند روزی است که گمشده
    دیگر بالای ابرها بر روی تخت های پولک دار ستاره ای نمینشیند
    دیگر نمیدرخشد
    سراغش را که از خورشید گرفتم گفت چند روزی است برای نوشیدن شراب با او هم سفره نمیشود
    از زمین که سراغش را گرفتم گفت دیگر دورش نمیچرخد و چند وقتی است مدارش را گم کرده
    از ستارگان هم ک نمیشود چیزی پرسید
    آخرهمه شان که مانند تاج ماه را زیبا میکردند گمشده اند و فقط مانده نرمی پارچه های تخت ماه ک آنهاهم جزگریستن و خشم کار دیگری نمیکنند
    فکرکنم آنهاهم مثل من دلتنگ چهره اش هستند
    این اواخر ک با ماه حرف میزدم اصلا حرف از رفتن نزده بود
    البته صورتش رفته رفته کم نور و سرد میشد
    هرچه میپرسیدم حالت چطوراست
    همش میگفت : خوبم !
    اما به گمانم فقط منظورش این بود که هنوز میتوانم تحملش کنم
    نمیدانم غمش از چه بود
    آخر او ک مثل من تنها نبود
    نمیدانم اشکش از چه بود
    آخر او ک مثل ما چشم نداشت !
    ناچار اخرسر سراغ ادم فضایی را گرفتم ....ولی مگر میشود بدون روشنایی ستارگان و ماه صدای ادم فضایی را شنید ؟!
    گلنار راه حلی را به من داد که فکر کنم بتوانم با کمکش ماهم را بیابم
    گلنار دیگر ...همان غنچه ی شمعدانی را میگویم که کنار حوضم با خانواده اش زندگی میکند !
    او دوست صمیمی خورشید است
    به من گفت اگر سراغ دانشمندان را بگیرم و از مسافران آسمان ها بپرسم شاید بتوانم جوابی را بیابم
    من هم چه بدانم ادمان مسافران فضااند
    از روی غفلت رفتم و از کبوترها پرسیدم
    هرکدام از آنهاهم یک جواب متفاوت میدادند ولی نتیجه ی آخرسر تمام حرف هایشان این بود که خبری از ماه ندارند
    شاید باورتان نشود ولی گربه هم چند روزی است سراغ ماه را از من میگیرد
    البته که من میدانم سراغش را میگیرد چون در این تاریکی شب بدون نور ماه نمیتواند من را ببیند و برنامه ی خوردن و چپیدن من را با خود بچیند !...
    خلاصه که بگویم فردا قرار است با کمک یکی ازهمین مسافران آسمان ها (البته کمی نامهربان و به گفته ی دیگران شیاد ) همان خفاش خودمان بروم آسمان سراغ ماه
    ولی گلنار میگوید اگر من بروم مادربزرگ گریه میکند
    طفلک مادربزرگ هم مثل من هیچکس را ندارد ....ولی من که نمیتوانم مثل او صبر کنم و پیرشوم تا ماهم را پیدا کنم
    باید از یک جایی شروع کنم دیگر
    اکنون هم باید بروم و بخوابم چون کلی کار برسرم ریخته ....آخر کسی نیست به ماه بگوید عجب نامردی هستی
    اگر جایی میروی نامه ای بنویس ....یادگاری جای بگذار ....الان من با جای خالی ات در اسمان حوضچه چه کنم ؟!
    تو که از اول قصد رفتن داشتی اصلا چرا با من دوست شدی که اکنون اینگونه تنهایم بگذاری ؟!
    من ک هیچ
    رسم عاشقی مگر این است که زمینت را ول کنی و دیگر به دورش نچرخی ؟!
    اصلا زمین هم به کنار
    الان اگر تو نباشی خورشید چه کسی را به هم نشینی با شب های یلدا دعوت کند ؟
    امان از دست تو که هیچ وقت دوراندیش نبودی و حال
    این منم که دوراندیشی نکردم و نمیدانستم دلیل زنده بودنم تو نیستی ! بلکه آب حوضچه است که من را در آغوش خود نگه میداشته
    ولی میدانی چیست ماه من؟!
    اکنون که فکر میکنم شاید دلیل اشک هایت از روی همان کوری بوده !
    ماه من !
    نمیدانم کجا رفتی و چرارفتی ولی منهم به دنبال تو آمدم که شاید دربین خواب های نیمه و نصفه ات ماه به ماه بیابمت
    دیگر نگران نباش ماه من ....
    اکنون تنها دلیل زنده ماندنم فقط تو هستی چرا که از اغوش دریا دست کشیده ام و سوی تو همراه با شیادان به پرواز درآمده ام ....! سوی تویی که همیشه درخیالاتم بودی درست مثل ماه مادربزرگ که میان ستارگان گمشده و شاید او رسم عاشقی با تو را بیشتر میدانسته
    چرا که رنگ موهایش با رنگ چهره ی زیبایت یکسان شده !
    هم روحم
    باری دیگر سلام !
    سلامی به گرمی آغوش هایت که بوی محبت را از آن ها میگرفتم
    اکنون حالت چطور است ؟
    راستش را بخواهی حال من چندان تعریفی ندارد اما وانمود کردن به آن که خوب هستم از وانمود کردن به بد بودن پسندیده تر است
    هم روحم
    بار آخری که حرف های چشمانت را خواندم آواز تنفر از آنها سرکشی میکرد ، اما نتوانستم صدای قلبت را بشنوم
    شاید چون قلبت ساکت تر از همیشه می تپید
    میدانی ...
    هنوزهم نفهمیدم چرا رنگ جدایی و بوی دوری در اطراف رویاهایمان میرقصید اما تا امدم نقاشی تنفری را که چشمانت مشغول به تماشایشان بود را ببینم یاد خوابی افتادم
    آری ....همان خوابی که قبلا برایت سیرتا پیازش را تعریف کرده بودم
    همان خوابی که تو را همرنگ سفیدی نور خورشید کرده بود و من را محافظ خاطرات زندگی
    درهمان خیابان قدیمی که از جدول های رنگ و رو رفته اش با همان لبخند قدیمی ات عبورمیکردی
    و من دستت را گرفتم ، به چهره ی شوکه و گیجت خیره شدم و زمزمه کردم
    تو هنوزهم هم روح من هستی ! و باقی خواهی ماند ...همان هم روح قدیمی :) حتی اگر همه چیز را به فراموشی بسپاری ...
    هاشمه خانوم دلم برات میسوزه حقیقتا
    Iren
    Iren
    نخیرررر
    ابجی خودمه
    من بچشم :/ تازه پایین تر رو بخون گفته اکوری پگوریشم منم
    پس ابجی خودمه
    !Herman
    !Herman
    خوبه یه رای مثبت گرفتم..
    ولی آبجیتو میتونیم شریک بشیم
    Iren
    Iren
    اره نمیخوامش برش دار ببرش
    • خنده
    واکنش‌ها[ی پسندها]: !Herman
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...

بازدیدهای پروفایل

261

بازدیدکنندگان اخیر

  1. 261 بازدیدهای پروفایل
  2. BARAN_KH_Z
  3. - آبان؛
  4. نفس.
  5. مارے✿
  6. مستر کیان
  7. رجینا
  8. .khani.
  9. MASS
  10. Arvin MASTER.
بالا