هر کجا را نگاه میکنم، ردی از توست.
در خوابهایم...
در رویاهایم...
در تخیلاتم...
هر طرف از زندگیام را نگاه میکنم اثری از خود برجا گذاشتهای؛ یا برگرد و بمان!
یا برای همیشه وسایلت را از درونم جمع کن و برو!
این بودن ولی نبودنت زجرآور است، تحملش از حد من خارج شده است دیگر...
هم میخواهمت هم نمیخواهم.
تو چه بودی؟
چه بر سر زندگی این قلب بیمار آوردی؟
در کنجی دنج زندگیش را میکرد، ولی تو آمدی و همان کنج کوچک را هم بر سرش ویرلن کردی و رفتی... :)
در خوابهایم...
در رویاهایم...
در تخیلاتم...
هر طرف از زندگیام را نگاه میکنم اثری از خود برجا گذاشتهای؛ یا برگرد و بمان!
یا برای همیشه وسایلت را از درونم جمع کن و برو!
این بودن ولی نبودنت زجرآور است، تحملش از حد من خارج شده است دیگر...
هم میخواهمت هم نمیخواهم.
تو چه بودی؟
چه بر سر زندگی این قلب بیمار آوردی؟
در کنجی دنج زندگیش را میکرد، ولی تو آمدی و همان کنج کوچک را هم بر سرش ویرلن کردی و رفتی... :)
نشستن شعر میگن