طوفانیه تو ساحل فکرم
حرف دارم نمیشه بگم
تموم شد نسبت به توحسم
یهویی افتادی از چشمم
از اون روزامون گذشته خیلی
یادتهمجنون بودم بودی لیلی
یهو رابطه رو کردی قیچی
تورو ساحل دیدم ولی سِیلی
باورم نمیشه رفتی هی
میگم به خودم کی
اومدی کی رفتی
نموندی سره قولت فقط بودی حرف
چه راحت روی من چشاتو بستی
کاش نمیرفت عقربه جلو
تا صب رو تخت ولو
تو بخندیو من ببازم دلو
ولیچی شد تهش
رفتی تواخرش
تو بغل یکیکه نداشتی باورش
گفتی بدونه تو از همه بیزارم
هیچوقت ترو تنها نمیزارم
اینو میدونی که به تو بیمارم
نمیدونم خوابم یا بیدارم
قلبم پر از زخم است، اما دوایی ندارد!
قلبم پر از درد است، اما مرهمی ندارد!
قلبم پر از غم است، اما رازداری ندارد!
قلبم پر از دلتنگی است، اما راهی ندارد!
چه قلب ترک خوردهای با این همه باز هم برای تو میتپد...
از کسی نپرس فراموشش کردی یا نه!
با همین یک جمله تو، تمام خاطراتش دوباره برایش زنده میشود؛ تمام آن خاطرات خوب شاید هم بد و دردناک!
داخل ذهنش رژه میرود و تو باعث این دگرگونی شدی.
بعضی خاطره ها هیچ وقت فراموش نمیشنوند...
فقط اهمیتشون کم میشه و داخل متروکه ذهنت از آنها نگهداری میکنی.