یک روز به شیدایی، در زلفِ تو آویزم زان دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم
دلارام هنرمند هنرمند Aug 2, 2024 1,303 Oct 1, 2024 #181 یک روز به شیدایی، در زلفِ تو آویزم زان دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم
Amir65 کاربر فعال تالار ادبیات کاربر فعال تالار Sep 28, 2024 301 Oct 2, 2024 #182 mehrabeh گفت: یک روز به شیدایی، در زلفِ تو آویزم زان دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم کلیک کنید تا باز شود... مرغ جان را عشق گوید میل داری در قفس مرغ گوید من تو را خواهم قفس را بردران شاد روزی کاین غزل را من بخوانم پیش عشق سجدهای آرم بر زمین و جان سپارم در زمان مولانا
mehrabeh گفت: یک روز به شیدایی، در زلفِ تو آویزم زان دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم کلیک کنید تا باز شود... مرغ جان را عشق گوید میل داری در قفس مرغ گوید من تو را خواهم قفس را بردران شاد روزی کاین غزل را من بخوانم پیش عشق سجدهای آرم بر زمین و جان سپارم در زمان مولانا
دلارام هنرمند هنرمند Aug 2, 2024 1,303 Oct 2, 2024 #183 ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی گه فصل خزان و گه بهار آوردی مردان جهان را همه بردی به زمین نامردان را بر روی کار آوردی - ابوسعید ابوالخیر
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی گه فصل خزان و گه بهار آوردی مردان جهان را همه بردی به زمین نامردان را بر روی کار آوردی - ابوسعید ابوالخیر
مژگان چکنه سرپرست اجرایی کتاب + مدیر تالار رمان پرسنل مدیریت سرپرست بخش مدیر تالار ناظر طراح منتقد مترجم کتابخوان کاربر VIP نویسنده فعال Mar 9, 2023 1,145 Oct 2, 2024 #184 mehrabeh گفت: ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی گه فصل خزان و گه بهار آوردی مردان جهان را همه بردی به زمین نامردان را بر روی کار آوردی - ابوسعید ابوالخیر کلیک کنید تا باز شود... یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت حافظ
mehrabeh گفت: ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی گه فصل خزان و گه بهار آوردی مردان جهان را همه بردی به زمین نامردان را بر روی کار آوردی - ابوسعید ابوالخیر کلیک کنید تا باز شود... یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت حافظ
Amir65 کاربر فعال تالار ادبیات کاربر فعال تالار Sep 28, 2024 301 Oct 2, 2024 #185 mojgan_a گفت: یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت حافظ کلیک کنید تا باز شود... تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم پیرهن میبدرم دم به دم از غایت شوق که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم حافظ
mojgan_a گفت: یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت حافظ کلیک کنید تا باز شود... تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم پیرهن میبدرم دم به دم از غایت شوق که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم حافظ
مژگان چکنه سرپرست اجرایی کتاب + مدیر تالار رمان پرسنل مدیریت سرپرست بخش مدیر تالار ناظر طراح منتقد مترجم کتابخوان کاربر VIP نویسنده فعال Mar 9, 2023 1,145 Oct 2, 2024 #186 Amir65 گفت: تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم پیرهن میبدرم دم به دم از غایت شوق که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم حافظ کلیک کنید تا باز شود... مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد مژه سوزن رفو کن نخ او زتار مو کن که هنوز وصله ی دل دو سه بخیه کار دارد استاد شهریار
Amir65 گفت: تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم پیرهن میبدرم دم به دم از غایت شوق که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم حافظ کلیک کنید تا باز شود... مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد مژه سوزن رفو کن نخ او زتار مو کن که هنوز وصله ی دل دو سه بخیه کار دارد استاد شهریار
Amir65 کاربر فعال تالار ادبیات کاربر فعال تالار Sep 28, 2024 301 Oct 2, 2024 #187 mojgan_a گفت: مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد مژه سوزن رفو کن نخ او زتار مو کن که هنوز وصله ی دل دو سه بخیه کار دارد استاد شهریار کلیک کنید تا باز شود... دیوانه یارم من و بر کس نظرم نیست مشغول خودم وز همه عالم خبرم نیست من مست دل اشفته ام ای همدم مشفق خارم مکش از پای که پروای سرم نیست اهلی شیرازی
mojgan_a گفت: مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد مژه سوزن رفو کن نخ او زتار مو کن که هنوز وصله ی دل دو سه بخیه کار دارد استاد شهریار کلیک کنید تا باز شود... دیوانه یارم من و بر کس نظرم نیست مشغول خودم وز همه عالم خبرم نیست من مست دل اشفته ام ای همدم مشفق خارم مکش از پای که پروای سرم نیست اهلی شیرازی
مژگان چکنه سرپرست اجرایی کتاب + مدیر تالار رمان پرسنل مدیریت سرپرست بخش مدیر تالار ناظر طراح منتقد مترجم کتابخوان کاربر VIP نویسنده فعال Mar 9, 2023 1,145 Oct 2, 2024 #188 Amir65 گفت: دیوانه یارم من و بر کس نظرم نیست مشغول خودم وز همه عالم خبرم نیست من مست دل اشفته ام ای همدم مشفق خارم مکش از پای که پروای سرم نیست اهلی شیرازی کلیک کنید تا باز شود... تا دل نشودعاشق دیوانه نمی گردد تانگذرد از تن جان جانانه نمی گردد
Amir65 گفت: دیوانه یارم من و بر کس نظرم نیست مشغول خودم وز همه عالم خبرم نیست من مست دل اشفته ام ای همدم مشفق خارم مکش از پای که پروای سرم نیست اهلی شیرازی کلیک کنید تا باز شود... تا دل نشودعاشق دیوانه نمی گردد تانگذرد از تن جان جانانه نمی گردد
Amir65 کاربر فعال تالار ادبیات کاربر فعال تالار Sep 28, 2024 301 Oct 3, 2024 #189 mojgan_a گفت: تا دل نشودعاشق دیوانه نمی گردد تانگذرد از تن جان جانانه نمی گردد کلیک کنید تا باز شود... در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست ما را بس است سرخوشی ذکر مدام دوست از داغ غربتش جگر سنگ خون شود آشفته خاطری که نداند مقام دوست صائب
mojgan_a گفت: تا دل نشودعاشق دیوانه نمی گردد تانگذرد از تن جان جانانه نمی گردد کلیک کنید تا باز شود... در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست ما را بس است سرخوشی ذکر مدام دوست از داغ غربتش جگر سنگ خون شود آشفته خاطری که نداند مقام دوست صائب
مژگان چکنه سرپرست اجرایی کتاب + مدیر تالار رمان پرسنل مدیریت سرپرست بخش مدیر تالار ناظر طراح منتقد مترجم کتابخوان کاربر VIP نویسنده فعال Mar 9, 2023 1,145 Oct 3, 2024 #190 Amir65 گفت: در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست ما را بس است سرخوشی ذکر مدام دوست از داغ غربتش جگر سنگ خون شود آشفته خاطری که نداند مقام دوست صائب کلیک کنید تا باز شود... تو در کمند نیفتادهای و معذوری از آن به قوت بازوی خویش مغروری
Amir65 گفت: در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست ما را بس است سرخوشی ذکر مدام دوست از داغ غربتش جگر سنگ خون شود آشفته خاطری که نداند مقام دوست صائب کلیک کنید تا باز شود... تو در کمند نیفتادهای و معذوری از آن به قوت بازوی خویش مغروری