Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
من زندگی را دوست دارم ولی

از زندگی دوباره می ترسم!

دین را دوست دارم

ولی از کشیش ها می ترسم!

قانون را دوست دارم

ولی از پاسبانها می ترسم!

عشق را دوست دارم

ولی از زنها می ترسم!

کودکان را دوست دارم

ولی ز آئینه می ترسم!

سلام رادوست دارم

ولی از زبانم می ترسم!

من می ترسم

پس هستم

اینچنین می گذرد روز و روزگارمن!

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم!
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
قرینه است

این درخت آن درخت

بر آبی بی انتهای بالاتر !

تنها جای تو خالی ست ،

سبزه قبای خواب خیال من !

و دوباره خش خش گربه ی یاد تو

که به حیاط دلم برگشته است !

می نشینم

و در جمعیت نیمه روشن آن سوی پنجره

در ایستگاه دنبال کسی شبیه تو می گردم . . .

و خوب می دانم که کسی کـَـس نمی شود

زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !

پس بازی ها فقط یک بازی اند همین !

با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم

و از او دور می شوم . . .

و هر چه دورتر می شوم

شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .

و باز سکوت !
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
اولين نقطه ای که از مرکز کائنات گريخت

و برخلاف محورش به چرخش درآمد

سر من بود !

من اولين قابله ای هستم

که ناف شيری را بريده است .

اولين آواز را من خواندم

برای زنی که در هراس سکوت و سنگ و سکسکه

تنها نارگيل شام مرا قاپيد و برد .

من اولين کسی هستم که

از چشم زنی ترسيده است .

من ماگدالينم غول تماشا

کاشف دل و فندق و سنگ آتشزنه

سپهر را من،نيلگون شناختم

چرا که همرنگ هوس های نامحدود من بود

خدا،

کران بی کرانه ی شکوه پرستش من بود

و شيطان

اسطوره ی تنهایی انديشه های هولناک من .

اولين دستی که خوشه ی اولين انگور را چيد

دست من بود .

کفش،ابتکار پرسه های من بود

و چتر،ابداع بی سامانی های من .

هندسه شطرنج سکوت من بود

و رنگ تعبير دلتنگی هايم .

من اولين کسی هستم

که در دايره صدای پرنده ای برسگردانی خودخنديده است .

من اولين سياه مست زمينم

هر چرخی که مي بينيد،

بر محور شراره هاي شور عشق من می چرخد

آه را من به دريا آموختم

من ماگدالينم !

پوشيده در پوست خرس

و معطر به چربی وال

سرم به بوته ی خشک گونی مانند است

با اين همه

هزار خورشيد و ماه و زمين را

يک جا در آن می چرخانم .

اولين اشک را من ريختم

بر جنازه ی زنی

که غوطه در شير و خون

کنار نارگيلی مرده بود !

بی هراس سکوت وسنگ وسکسه.
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
حرمت نگه دار دلم،گلم

کین اشک ها،خون بهای عمر رفته ی من است

میراث من نه به قید قرعه،نه به حکم عرف

یک جا سند زده ام همه را

به حرمت چشمانت به نام تو

مهر و موم شده با آتش سیگار و متبرک ملعون

کتیبه خوان خطوط قبایل دور ،

این

این سرگذشت کودکی است

که به سر انگشت پا

هرگز دستش به شاخه ی هیچ آرزویی نرسیده است

هر شب گرسنه می خوابید

چند و چرا نمی شناخت دلش

گر سنگی شرط بقا بود به آیین قبیله ی مهربانش

پس گریه کن مرا به طراوت

به دلی که می گریست

بر اسب واژگون کتاب دروغ تاریخش

و آواز می خواند ریاضیات را

در سمفونی باشکوه جدول ضرب با همکلاسی ها

دو دو تا … چارتا

…چا چارتا

…پپنج تا

…ششش تا

در یازده سالگی پا به دنیای شگفت کفش نهاد

با سر تراشیده و کت بلندی

که از سر زانوانش می گذشت

با بوی کنده ی بد سوز و نفت و عرق های کهنه ی …

آری …

دلم،گلم

این اشک ها،خون بهای عمر رفته ی من است

دلم ،گلم

این اشک ها،خون بهای عمر رفته ی من است .
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی !

آن زمان ‌ها که پدر تنها قهرمان بود

عشق،تنها در آغوش مادر خلاصه می شد

بالاترین نقطه‌ ى زمین،شانه ‌های پدر بود

بدترین دشمنانم،خواهر و برادرهای خودم بودند

تنها دردم،زانوهای زخمی‌ ام بودند

تنها چیزی که می ‌شکست،اسباب‌ بازی ‌هایم بود

و معنای ” خداحافظ ” تا فردا بود!

چند وقتی است آسمان هم بخیل شده است

انگار گرد مرگ را در زمین خدا پاشیده اند

اما نه !

این زمین خدا نیست

زمین خدا پاک بود

آلوده اش کرده ایم.

آسمان را در جستجوی ابری کاویده ام

قدیسه ی من!

خورشید را پنهان کن و آب بیاور

برای ارواح برزخ نذری کن

شاید قبول شود و باران ببارد

زمین سوخته دلم ترک برداشته است

تو باران شو و بر من ببار

تو می توانی اشک آسمان را در بیاوری؟

شب که بخوابیم،آیا دوباره صدای ترنم باران را
روی سقف خانه ی مان خواهیم شنید؟

بالاخره خواهد بارید

می دانم دلش خواهد سوخت به حال ماها

اما نه بهتر است بگویم باران زده است

با آمدنت باران هم راه خود را به زمین باز کرده است

شمعی روشن کن

شاید دل ارواح برزخ بسوزد و رگ های باران بفرستند

منتنها آرزو می کنم

شاید

خنکای صبح فردا را با نم تازه ی باران تجربه کنم
 

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
دیوونه کیه؟عاقل کیه؟جونور کامل کیه؟

واسطه نیار،به عزتت خمارم

حوصله‌ ی هیچ کسی رو ندارم

کفر نمی‌گم،سوال دارم

یک تریلی محال دارم

تازه داره حالیم می‌شه چی‌کاره‌ام

می‌چرخم و می‌چرخونم٬سیاره‌ام

تازه دیدم حرف حسابت منم

طلای نابت منم

تازه دیدم که دلدارم،بستمش

راه دیدم نرفته بود،رفتمش

جوونه‌ی شکفته رورستمش

ویروس که بود حالیش نبود،هستمش

جواب زنده بودنم مرگ نبود،جون شما بود؟

مردن من مردن یک برگ نبود،تو رو به خدا بود؟

اون همه افسانه و افسون ولش؟

این دل پرخون ولش؟

دلهره‌ ی گم کردن گدار مارون ولش؟

تماشای پرنده ‌ها بالای کارون ولش؟

خیابونا،سوت زدنا،شپ شپ بارون ولش؟

دیوونه کیه؟عاقل کیه؟جونور کامل کیه؟

گفتی بیا زندگی خیلی زیباست

دویدم

چشم فرستادی برام تا ببینم

که دیدم

پرسیدم:این آتشبازی تو آسمون معناش چیه؟

کنار این جوب روون معناش چیه؟

این همه راز،این همه رمز

این همه سر و اسرار معماست؟

آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟

نه والله!

مات و پریشونم کنی که چی بشه؟

نه بالله!

پریشونت نبودم؟

من حیرونت نبودم؟

تازه داشتم می ‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه

اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه

انجیر می ‌خواد دنیا بیاد،

آهن و فسفرش کمه

چشمای من آهن انجیر شدن

حلقه ای از حلقه ی زنجیر شدن

عمو زنجیر باف،زنجیرتو بنازم

چشم من و انجیرتو بنازم

چشم من و انجیرتو بنازم .
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Adrian

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
قرینه است

این درخت و آن درخت

بر آبی بی انتهای بالاتر .

تنها جای تو خالی است

سبزه قبای خواب و خیال من !

و دوباره خش خش گربه ی یاد تو

که به حیاط دلم برگشته است .

می نشینم

و در جمعیت نیمه روشن آن سوی پنجره

در ایستگاه دنبال کسی شبیه تو می گردم

و خوب می دانم که کسی کس نمی شود

زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه ی انسانی دیگر نیست .

پس بازی ها فقط یک بازی اند و همین !

با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم

و از او دور می شوم

و هر چه دورتر می شوم

شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود

و باز سکوت !
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Adrian

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
به گربه هه سنگ می زنی گنا داره

چشماتو وا کنی اونم خدا داره

ما هممون بادوم یک درختیم

کفترای اسیر تو تور بختیم

خونه می خوای؟ستون می شیم

خاک و گچ و بتون می شیم

مرده داری؟این جونمون

لاغر داری؟این خونمون

رویاهامونو ازمون نگیرین

نگین بمیرن،هممون می میریم

هر کی نتونه بپره دیونه اس؟

پول نباشه قد کشیدن فسونه اس؟

بپر گلی اینور جوب،آقا یحیی منتظره

خواستی بیای،جون حنا

سیگار زر یادت نره !
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Adrian

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
ساعت پنج و دودقیقه ی بامداد است .

از سر و صدای گربه ها در آن سوی پنجره

احساسآرامش می کنم !

نفسسرد مرگ را بر گردنم احساس می کنم !

گاه به سرم می زند که خانه را به آتش بکشانم،

تا او را بسوزانم !

ولی خودکشی

بدترین،تابلو ترین جلوه ی خودخواهی و غرور است !
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Adrian

Roxana

هنرمند + کاربر برگزیده
نویسنده فعال
هنرمند
کاربر فعال تالار
Apr 29, 2024
341
سلام ! ای ماه کج تاب تابان

بر ویرانه های سفید و سیاه زندگی ام .

گل نرگس آیا هرگز

کوکویی شام یازده سر عائله خواهد شد؟

چه فکر شترانه ی ابلهانه ای

من هیچ ندارم آقا،هیچ !

جز چند دانه سیگار،همین صفحه و

این قلم دشتی افکار ابلهان

تکیه بده به شانه هایم

تکیه بده و گریه کن

من نیز این چنین خواهم کرد .
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Adrian

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 6) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
24
بازدیدها
338
پاسخ‌ها
12
بازدیدها
328
بالا