1. rogaye23

    درحال تایپ رمان لال مظلوم| رقیه کروشاتی کاربر انجمن چری بوک

    پارت هفتم ستاره سر حرف رو باهام باز کرد. ستاره با غم گفت: - بعضی وقتا به این فکر می‌کنم که چرا پدرم غیر از سختگیری، محبت و مهربونی بلد نیست. با ناراحتی گفتم: - این‌قدر ناراحت نباش، مادر منم حساسه، نسبت به کارام. ستاره آهی کشید و رفت تا مانتوش رو بپوشه امّا من از مهمونی سیر نشدم هنوز هیجان بازی...
  2. rogaye23

    درحال تایپ رمان لال مظلوم| رقیه کروشاتی کاربر انجمن چری بوک

    پارت شیشم از خونه بیرون زدم، یک آقایی از خونه کناریمون بیرون اومد، از کنارش رد شدم ولی صورتش رو ندیدم. صبح ساعت هشت بود، یک ساعت دیگه به مهمونی می‌رفتم. کمی تو خیابون ورزش کردم، بعد رو نیمکت پارک نشستم و ساعت گوشیم رو نگاه کردم، هشت و نیم بود. ساعت نه شد به سمت مهمونی رفتم خونه‌ایی بود بزرگ و...
  3. rogaye23

    دنباله دار بهترین روز

    روزی که کنار مادرم اومدم
  4. rogaye23

    دنباله دار سیاه یا سفید؟

    سفید شعر خوندن؟
  5. rogaye23

    درحال تایپ رمان لال مظلوم| رقیه کروشاتی کاربر انجمن چری بوک

    پارت پنجم به هیاهوی پرنده‌ها نگاه کردم، دسته دسته این ور و اون ور می‌رفتن. روی تخت نشستم و به گوشیم زل زدم؛ چکش کردم کسی پیام نداده بود. به خودم تو آینه نگاه کردم، چشم‌هام به طرز غریبی ورم کرده بودن. کتاب برداشتم، کتاب شعر بود، خوندم و محو شعر شدم. بعد از نیم ساعت از اتاقم بیرون اومدم؛ روی مبل...
  6. rogaye23

    درحال تایپ رمان لال مظلوم| رقیه کروشاتی کاربر انجمن چری بوک

    پارت چهارم به اتاقم رفتیم، فیلم خارجی از لپ تاپم انتخاب کردیم و با خوردن چیپس و پفک به تماشا مشغول شدیم. رزیتا با دیدن فیلم به وجد اومد و گفت: - هنوزم فیلمای بکش بکش می‌بینی؟ فیلم خانوادگی بذار. با اشاره گفتم: - این خوبه، ساکت باش و حرف نزن. تا نیمه شب مشغول فیلم بودیم؛ وقتی فیلم تموم شد،...
  7. rogaye23

    درحال تایپ رمان لال مظلوم| رقیه کروشاتی کاربر انجمن چری بوک

    پارت سوم به مادرم با اشاره گفتم: - مامان برو کنار که دخترت اومد. مادرم با نگاه پر معنی بهم زل زد. با بی‌تفاوتی گفت: - بیا مادر که سالاد الویه دستت رو می‌ب*و*سه. رفتم کنارش و رنده کردم وقتی سس مایونز به سالاد الویه زدیم و آماده شد، بابا وارد خونه شد. رفتم بغلش کردم که سرم رو بوسید با محبت گفت: -...
  8. rogaye23

    درحال تایپ رمان لال مظلوم| رقیه کروشاتی کاربر انجمن چری بوک

    پارت دوم آرزو دیگه چیزی نگفت، ضایعش کردم. زن داییم با خوش‌رویی گفت: - مبینا جان راحت باش دیگه چه خبر؟ با اشاره و لبخند گفتم: - سلامتی خبری نیست، درگیر کنکورم و کمک دست مادرمم. زن دایی با معنی به آرزو نگاه کرد، حتماً آرزو به مادرش کمک نمی‌کرد. با اشاره گفتم: - دیگه چه خبر زن دایی جان؟ چه کارا...
  9. rogaye23

    مرسی

    مرسی
  10. rogaye23

    دلنوشته | کاش... |

    کاش بچه بودیم و بی خیال می خندیدیم کاش نمی‌فهمیدیم مشکلات چین
  11. rogaye23

    دنباله دار سیاه یا سفید؟

    سفید هدف داشتن
  12. rogaye23

    ممنون

    ممنون
بالا