همگانی 『 یک فنجان غزل 』

مستـآنـه

مدیر بازنشسته تالار مجله عکس
کاربر VIP
May 24, 2024
219
دم به دم تنگ کنم دایرهْ خلوت خویش
تا بدانجا که دهم دل به دل صحبتِ خویش

دوری و دوستی و حرف کم و رنجش کم
با چنین شیوه توان داشت نگه عزت خویش

جرعه‌ای آب و لبی نان چو شود مایهْ عُمر

چه بهشتی به از این کلبه بی‌منت خویش؟!


معینی کرمانشاهی
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
 

Amir65

کاربر فعال تالار ادبیات
کاربر فعال تالار
Sep 28, 2024
301
عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست
کی به‌مسجد سزد آن‌ شمع که ‌در خانه رواست

به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفایی که کنی بر دل ما عین وفاست

اگر از ربختن خون منت خرسندی است
این‌ نه‌ خون‌ است‌ بیا دست‌ در او زن که حناست

سر زلف تو ز چین مشک تر آورده به شهر
از ختن مشک مخواهید حریفان که خطاست

من گرفتار سیه‌چرده شوخی شده‌ام
که به من دشمن و با مردم بیگانه صفاست
ملک الشعرا
 

پناه

مدیر تیم کتابخوان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر
منتقد
ویراستار
کتابخوان
Dec 28, 2024
1,187
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد
آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد
آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت
نزدیک ظهر بود … غزل اختراع شد
آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد
«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بودها که بغل اختراع شد

«حامد عسکری»
 

دلارام

هنرمند
هنرمند
Aug 2, 2024
1,303
موج می‌داند ملال عاشق سرخورده را

زخم خنجرخورده، حال زخم خنجرخورده را

در امان کی بوده‌ایم از عشق، وقتی بوی خون

باز، وحشی می‌کند باز کبوتر خورده را

مرگ از روز ازل با عاشقان هم‌کاسه است

تا بلرزاند تنِ هر شام آخر خورده را

خون دل‌ها خورده‌ام یک عمر و خواهم خورد باز

جام دیگر می‌دهندش جام دیگر خورده را

شعر شاید یک زن زیباست، من هم سایه‌اش

می‌کند مشغول خود، هرکس به من برخورده را

مژگان عباسلو
 

Amir65

کاربر فعال تالار ادبیات
کاربر فعال تالار
Sep 28, 2024
301
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
کوزه‌ ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
ماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده است

گفت تا کی صبر باید کرد گفتم چاره چیست
دیدم این پاسخ از آن پرسش سؤالی تر شده است

زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است

فاضل
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 10) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا