همگانی کافه شعر

[آنیتا&]

امشب بر شانه‌های دلم

کوله باری سنگینی می‌کند

کوله باری پر از دلتنگی

دلم می‌شکند زیر بار این همه دلتنگی

با پرهای شکسته باز سوی آسما‌ن‌ها می‌رود

می‌رود سوی ناشناختنی‌ها

شاید این بار در آن اوج

به معبودش رسد

 

[آنیتا&]

با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
حافظ

 

[آنیتا&]

اشک در چشمان من طوفان غم دارد به دل
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز دل

 

[آنیتا&]

رفیق نیمه شبهایم , غــــــــم است و اشک تکراری

مدارا می کند عمـــــــریست با من , درد و بیـماری

نمی پرسی چرا چشمم, دمادم خیس و بارانی است؟

چرا رنگم شده ,مـــــــــــــانند آدم های سیگاری ؟

مرا از پای در می آورد این درد ,می دانــــــــــــم

امان از درد هجران و فغان از عمر اجـــــــباری

 

[دلارام]

من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را

جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ‏ست‏
با گرم‏ترین پرتو خورشید بیارا

از دیده بر آنم همه را جز تو برانم‏
پاکیزه کنم پیش رخت آینه‏ ها را

من برکه ی آرام و تو پوینده نسیمی‏
دریاب ز من لذت تسلیم و رضا را

گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد
آمد که کند شاد و دهد شور فضا را

هر لحظه که گل بشکفد آن لحظه بهار است‏
فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را

می ‏خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم‏
پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را

از باده اگر مستی جاوید بخواهی‏
آن باده منم، جام تنم بر تو گوارا
سیمین بهبهانی

 

[دلارام]

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین دردِ نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرمِ سخن گفتن و از جامِ نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیالِ تو چو مهتابِ شبانگاه
گر دامنِ وصلِ تو گرفتن نتوانم

با پرتوِ ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سرِ کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب ها
چون شمعِ سَحَر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ
چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم

ای چشمِ سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

شفیعی کدکنی

 

[آنیتا&]

دل که بشکست از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه‌ی بشکسته را پیوند دادن مشکل است
بار حمّالان را به دوش خود کشیدن ننگ نیست
زیر بار منّت نامرد رفتن مشکل است...

 

[دلارام]

من آن زندانی قصرم
که زندانبان او خواب است
ولی هرجا که گشتم
دیده‌ام راه فراری نیست!
از آن خنجر
که دست دوستان افتاد هراسانم
که هرگز زخم دشمن
مثل زخم دوست کاری نیست!!!

 

[آنیتا&]

Look at the stars
who have broken the night
Without you, my night is a night without stars
See the sun
From which a dark giant flees
Without you, my day has no sunshine
Look at the meadow, with tulips
And a small stream that whispers,
Without you, my world is devoid of grass, flowers, and whispers.
...Without you, I am nothing, I am not

به ستاره ها نگاه كن
كه شب را شكسته اند
بي تو شب من؛ شبي بي ستاره است
آفتاب را ببين
كه غول تاريكي از مقابلش مي گريزد
بي تو؛ روز من آفتاب ندارد
چمنزار را بنگر؛ با لاله‌ها
و جويبار كوچكي كه زمزمه كنان روان است
بي تو؛ دنياي من؛ از چمن و گل و زمزمه خالي است
بي تو؛ من هيچم؛ نيستم ...

 

[دلارام]

⠀ 𝑆𝑒𝑐𝑜𝑛𝑑𝑠 𝐵𝑒𝑠𝑖𝑑𝑒 𝑌𝑜𝑢 𝑀𝑢𝑠𝑡 𝐵𝑒 𝐴𝑝𝑝𝑟𝑒𝑐𝑖𝑎𝑡𝑒𝑑..♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌

باید قدرِ این ثانیه هارو پیشِ تـ♡ـو فهمید...!♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌️