منبع : چطور دلنوشته بنویسیم؟ به تالیف جناب آقای آصف گنجی
جا دارد که بگویم برای این مطالب جمع آوری شده یا اصطلاحا مقاله ی کوچک، منبع خاصی در دسترس نبوده و به جز سخنان دکتر مشیری که از اینترنت برداشته شده، باقی نظرات بصورت مصاحبه ی فرد به فرد و بصورت مجزا صورت گرفته است که نیز بودند کسانی که در این امر نظراتی ارائه دادند و اما به دلیل جلوگیری از تکرار و هم نظر بودن با باقی ادیبان، نامی از آنها برده نشد علی الخصوص نو نویسندگان عزیز حال حاضر کشور و اعضای محترم انجمن ادبی آوای دلنویسان که از تمامی عزیزان کمال تشکر و قدردانی را دارم.
گرد آورنده : آصف گنجی
چطور دلنوشته بنویسیم؟ به تالیف جناب آقای آصف گنجی
میدانیم امروزه «دلنوشته» بیشتر از هر نوع آثار ادبی دیگر هم خوانده و هم در شبکه های مجازی دست به دست می شود. اما آیا هر دلنوشته ای ارزش ادبی دارد؟ آیا هر کسی می تواند دلنوشته نویس باشد؟ اصلا دلنوشته چیست؟
با پیش آمدن از این قبیل سوالات در وهله ی اول برای خودم، بر آن شدم که تحقیقات گسترده تری بر روی دلنوشته انجام دهم. علی الخصوص آن هم وقتی که مطالب مفصلی در اینترنت وجود نداشت و نیاز دیدم که تعاریف درست تری از این قالب غریب اما به دل آشنا ارائه دهم.
در ابتدا تعاریفی را از اهل ادبیات در این باره ارائه میدهم:
دکتر مهشید مشیری فرهنگنویس، مترجم، دارای دکتری زبانشناسی از دانشگاه سوربن که نویسنده ی نخستین فرهنگ الفبایی ـ قیاسی زبان فارسی نیز است، می گوید :
امروز آمدم «دلنوشته» را برای اولین بار وارد فرهنگ فارسی بکنم و برایش تعریف بنویسم با مولفه های معنایی زیر شاید بتوان تعریف آن را به دست آورد «دلنوشته» نوعی تک گویی نوشتاری، خواه نثر و خواه موزون است که از سر دلتنگی نوشته می شود؛ اصولا صمیمانه و صادقانه است. تعارف و خوشامدگویی ندارد. بازتاب احساس و اندیشۀ واقعی نویسنده است. هدف و ساختارِ از پیش تعیین شده ندارد؛ فرمایشی نیست؛ سفارشی نیست. نویسندۀ دلنوشته وقتی بخواهد بنویسد خواستنش خود به خودی است. یعنی برای دل خودش می نویسد و در جستجوی «مخاطب خاص» نیست؛ دلنوشته از دل بر می آيد ولی جزمیت «لاجرم بر دل نشستن» را بر نمی تابد. زیرا سخنانی از دل بر خاسته ولی لاجرم بر دل ننشسته اند. و اما، دلنوشته های امروزی شاید به نوعی ادامه ی همان خطی است که بر دیواری نوشته می شد: «به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی در این زمانه ندیدم رفیق یکرنگی». خط دلتنگی معمولا دیوار نوشته بود. امضا نداشت. نویسندهاش معمولا ناشناس می ماند. فقط میشد حدس زد که این ناشناس، شاید خاطرخواه کسی است، شاید در عشق شکست خورده است، شاید در فراق است و انتظار میکشد، شاید از یاد رفته است. شاید تنهایش گذاشته اند، شاید به او نارو زده اند... هر چه هست دلش تنگ است، مینویسد تا از روزگار نامناسب، از محبوب ناسازگار، از رفیق نا شفیق، گلایه ای کرده باشد. دلنوشته نویس قدیم دنبال «لایک» نبود، منتظر «کامنت» و «شِیر» نمی ماند. فقط به یادگار خطی ز دلتنگی مینوشت و بعد میرفت سراغ کار و کاسبی اش. نفر بعدی هم می آمد و آن هم به یادگار خطی ز دلتنگی مینوشت و دیوار پر میشد از یادگار نویسی های کلیشه ای ز دلتنگی. دلنوشته ی امروز هم تقریبا «خطی ز دلتنگی» است. «دلنوشته نویس» مینویسد و اس ام اس میکند: «دلنوشته های کوتاه». یا پُست میکند روی وبلاگ یا در شبکۀ اجتماعی: «دلنوشته های زیبای عاشقانه» و «دلنوشته های پر معنی زندگی». امروز فرض بر این است که دلنوشته ها را کسی یا کسانی میخوانند. گاهی دلنوشته های امروز راهی است که شاید دردمندی به تو راهی بیابد، با تو همدل شود، هم داستان شود و یا «فرند»ت شود.
فیاض نظمی دبیر انجمن ادبی ادیبانه، شاعر و نویسنده ی کتاب "عاشقانههای بدون مخاطب"، فعال اجتماعی در زمینهی کودکان کار و سالمندان می گوید:
در واقع هرآنچه در زمینهی شعر و نویسندگی سروده و نگارش میشود به آن علت که آغاز احساسی از جانب فرد دارد، دلنوشته به حساب میآید.
زیبایی یک اثر هنری نیز مشروط به وجود احساسات فرد در آن اثر است که هرآنچه از دل برآید لاجَرَم بر دل نشیند.
با این تفاسیر میتوان گفت که در ابتدا هر اثر هنری یک دلنوشته میباشد!
در مرحله بعد این دلنوشته در نگارشها و هنر صاحب اثر دستخوش تغییرات شده و به اثری فاخر و گیرا تبدیل خواهد شد.
این تغییرات میتوانند در قالب اثر از جمله شعر کلاسیک( غزل، قصیده و ...)، سپید، نیمایی و موج نو یا شعرطرح باشد یا در بهتر بیان شدن اثر لحاظ شوند از تشبیهات تا عنصر خیال و ... باشد که همه در جهت بهبود اثر به کار میروند.
در مجموع یک اثر فاخر در تمام طول تاریخ ابتدا یک دلنوشته و دلسروده بوده که با هنر و فن صاحب اثر به کمال خود رسیده و مخاطب پسند و منتقد پسند شده است.
علی مرادی نظرآبادی(ساده) سابقه ی سه سال نویسندگی در فضای مجازی، نویسنده ی بیش از صد و پنجاه داستان کوتاه از قبیل عاشقانه و اجتماعی، پیشگام در سبک جان بخشی به اشیاء بین نویسندگان مجازی که رمان "من مَحیا نیستم" از ایشان در دست چاپ است، می گوید:
دلنوشته همانطور که از اسمش پیداست، هیچ قاعده ی خاصی برای نوشتنش وجود ندارد و برای ابراز احساسات نویسنده است. برای نوشتن دلنوشته سواد خاصی نیاز نیست و حتی لازم نیست که رشته ی ادبیات خوانده باشیم. هر نوشته ی ادبی ممکن است دلنوشته(دلی) باشد اما هر دلنوشته ای ارزش ادبی ندارد . از نظر من ارزش ادبی هیچ ربطی به این که کتابی چاپ شود و حتی در بازهی زمانی کوتاه پرفروشترین باشد اما سال ها بعد هیچ یادی از آن نشود، ندارد. در واقع اثری دارای ارزش ادبی است که ماندگار شود.
علی قاسم پیوندی شاعر، رماننویس و یکی از نویسندگان رمان "سکه ای دو رو به نام زندگی" می گوید:
دلنوشته ی ادبی حاصل مونولوگی زاییده ی ذهن نویسنده است و اغلب از قواعد نثر پیروی میکند و اگر موزون باشد حاصل چینش اتفاقی کلمات است. دلنوشته اصول و مبانی از قبل تعیین شده ندارد و تقریباً میتوان گفت نویسنده با نوشتن کلماتی برآمده از امیال و آرزوهایش سر و کار دارد. از این جهت، کلمات از دل برمیآیند و بازتاب احساس صادقانه و اندیشه ی معمولی نویسندهاند.
دلنوشته معمولاً با اندکی کم و کاست از ذهن نویسنده به قلم او منتقل میشود و نویسنده تنها به دنبال افزودن حس اثر به وسیله ی صنایع ادبی و زبانبازی و سادهنویسی است. در واقع استفاده از تشبیهات و استعارهها و... تنها برای درگیر کردن احساسات خواننده است و از پیوستگی بیبهره. معمولا تصاویری که ممکن است به این روش به وجود آید منظور و معنا و مفهومی را _جز آنچه بیان میکنند_ نمیرسانند و دلنوشته دارای تصاویر اتفاقی، آنی و بدون ارتباط است. (آن هم اگر تصویری داشته باشد و فقط روایتی را نقل نکند!)
دلنوشته میتواند سطرهای زیبا و خیالانگیزی داشته باشد اما این سطرها برآمده از ساختار نیستند و نمیتوانند خواننده را در دنیای پشت کلمات همراهی کنند.برای دلنوشته مبانی مشخصی ارائه نشده است و به همین دلیل مثلاً نمیتوان کسی را محکوم کرد که برای نوشتن آن از قواعد دستوری و نگارشی پیروی نمیکند اما بهتر است آن را در حوزه ی نثر بررسی کرد.در دلنوشته بسیار میبینیم که نویسنده زیادهگویی کرده است و هنگام ابراز احساس آنقدر آن را در چند سطر بسط میدهد و جزئیات غیرضروری را بیان میکند که اثر با حشو همراه میشود اما همین ویژگی برای کسی که مخاطب دلنوشته است نقش تأثیرگذاری و ارتباط بیشتر با اثر را ایفا میکند و بنابراین برای دلنوشته حسن محسوب میشود. گفته شد بهتر است دلنوشته در حوزه ی نثر بررسی شود چرا که به طور مثال برای این مورد در حوزهی شعر گفته میشود اثر حالت توضیحی توصیفی گرفته، کلمات و سطرهای اضافی به کار رفته و نویسنده به جای تصویرسازی به شرح تصاویر پرداخته است.
عاطفه رحمانی ویراستار، مدرس و نویسنده ی رمان "پرتوی در تاریکی" میگوید:
دلنوشته به آثاری گفته می شود که سرشار از حس باشد. در دلنوشته ها آرایه های ادبی از جمله تشبیه و استعاره به نسبت دیگر نوشته ها بیشتر دیده می شوند. نکته ای که یک دلنوشته را با ارزش می کند ناگهانی بودن یک اتفاق شاعرانه در متن و نگاه شاعرانه و خاص نویسنده هست.
دلنوشته ها حتما نباید شامل مطالب سنگین و سخت باشند چرا که همانطور که از اسمشان مشخص است دل نوشته اند یعنی از دل نویسنده بر قلمش جاری می شوند پس به ساده نویسی از نظر انتخاب کلمات در دلنوشته ها توجه کنید.
نویسنده باید در عین استفاده از کلمات ساده جملات پیچیده ایجاد کند که به این جملات اغلب ترکیب سازی گفته می شود و اگر این جملات به خوبی یک تصویر را در ذهن مخاطب تشکیل دهند به آنها تصویر سازی میگویند.
زینب قشقایی نویسندهی رمان "سوگندجان"، رمان نویس، ویراستار و منتقد می گوید:
دلنوشته همانطور که از اسمش نشأت می گیرد نوشته ایی است که از دل برخاسته باشد اما هر چیزی که به قلب مان نفوذ می کند، قابل بیان نیست. ما می توانیم با تشبیهات، صور خیال و استعارات متعدد و... دلنوشته ی خودمان را بال و پر دهیم.شاید یک نوشته برای خود نویسنده پر از احساس زیبا باشد و زمانی که دلش تنگ بوده یا به قول رایجتری از عالم و آدم بریده باشد، آن را نوشته و به دلش هم نشسته باشد اما شاید برای فرد خواننده یک متن عادی به نظر برسد. درست است که برای یک دلنوشته نویس رعایت نکات ادبی و نگارشی چندان اهمیتی ندارد و کسی اصرار به رعایتشان نمی کند اما با آرایه های ادبی می توان تا حدی به آن رضایت مطلوب داشت.
زهرا خدارحمی(سها بانو) مدیر گروه ادبی کلوت، شاعر، نویسنده ی رمان "هبوط تلخ" منتقد و مدرس نویسندگی می گوید:
در واقع ادیبان و ادبشناسان دلنوشته را مکتب خاصی نمی دانند در حالی که اگر کمی به عمق ماجرا بیاندیشند دلنوشته را می توان سرگروه همه ی شعرها و متن های ادبی دانست. چیزی که من از اساتیدم آموخته ام و در حال حاضر می دانم این است که دلنوشته در واقع کل نویسندگی را شامل می شود البته به جز داستانها و داستانک هایی که با تفکر قبلی و پیش زمینه هایی از جمله ایده و روند شکل می گیرند. ضمن اینکه بخش هایی از داستان و داستانک هم دلنوشته دارند.
در اصل می توانیم هر چیزی که نویسنده به شکل بداهه و جوششی بنویسد را دلنوشته خطاب کنیم.
با این حال باز هم ما شعرها را از دلنوشته جدا می کنیم.
عناصری که باید در دلنوشته بررسی شوند:
حس قوی، نداشتن روند داستانی، نو گرایی و مهمتر از همه ضربه است.
دقت شود وقتی که ما داستان می نویسیم «گره» داریم و این گره است که مخاطب را درگیر و جذب می کند. اما گره دقیقا چیست؟
(به نقل از استاد فروزنده)
به یک عامل غیر منتظره که ناگهانی وارد داستان می شود، گره گوییم. برای درک بهتر گره می توان بیماری سرطان را مثال زد. شخص حس بیماری می کند، به دکتر مراجعه می کند، آزمایش می دهد، می فهمد که سرطان دارد، درگیر مداوا می شود و در نهایت «یا خوب می شود یا می میرد.» گره هم در داستان دقیقا همین است. ناگهانی برای داستان پیش میآید، مخاطب را درگیر می کند، مخاطب به دنبال راه حل می گردد و حتی گاهی یک سری گمانه زنی ها می کند و در نهایت کم کم گره ی داستان باز می شود و داستان تمام می شود.
اما ضربه چیست و چه ربطی به گره دارد؟
ضربه در دلنوشته دقیقا حکم همان گره در داستان را دارد. (یعنی یک اتفاق یا شی ناگهانی است که قرار نبوده در کار باشد ولی یک هویی و آنی سر از کار درآورده.) در کارهای کوتاه مثل دلنوشته یا شعر، بهتر است برای ضربه این مثال را عنوان کرد:
یک مرداب داریم که ساکن است و هیچ تکانی نمی خورد و آرامش خاص خودش را دارد و در یک لحظه، یک بمب وسط مرداب می خورد، به یک ثانیه نمی کشد که بمب منفجر می شود و مرداب نابود می شود. این یعنی چه؟ یعنی ضربه! درست در همان لحظه که آن گره ایجاد می شود در همان زمان هم توسط نویسنده برطرف می شود و مخاطب را انگشت به دهان می گذارد که چه شد!
یک دلنوشته زمانی ارزش ادبی دارد که در لحظه ای که نویسنده پر از حس است، نوشته شود و در لحظه ای که در حالت عادی قرار دارد، ویرایش شود.
وقتی یک چیزی را در اوج احساس می نویسیم چیزی شبیه به هذیان است، مثلا نویسنده در حال گریه است و می نویسد:
«تو رفتی و قلبم شکست حس می کنم دیگه هیچ کسی را ندارم هرچند کلی آدم دور و برم است ولی نه انگار هیچ کی نیست. من خیلی تنهام حس بدی دارم تو رفتی و اصلا نگاه نکردی من اینجا تنهام. حسم به زندگی کاملا منفیه و از همه چیز متنفرم.»
نویسنده در حالی که زار زار گریه می کند، سه بار نوشته است:«تو رفتی»، چهار بار نوشته است:«من تنهام» (البته با اندکی اغراق)و اصلا وقتی غرق احساس است، آرایه ی ادبی سرش نمی شود. این نوشته ممکن است حرف دل باشد یا حتی وقتی روی کاغذ بیاید، دلنوشته حساب شود اما نه تنها که یک اثر ادبی نیست بلکه یک فاجعه ی ادبی است. حس و احساس در کار خوب است ولی کنترل شده اش، زیاد شود مثل نمک است که غذا را شور می کند.
البته بایددقت کنیم که فرق دلنوشته و شعر سپید این است که دلنوشته زیاده گویی داردو شعر سپید کم گویی.و همین طور که از اساسی ترین نکته های دلنوشته حس است، حتی زمانی بر این باور بودم که دلنوشته فقط حس است اما در یک دوره از کلاسهای آموزش نویسندگی استاد فروزنده که شرکت کردم، ایشان گفتند که ضربه و نو گرایی مهمتر است. اگر کار یک عاشقانه ی آرام آقای نادر ابراهیمی را خوانده باشید، یکی از دلایلی که این کتاب را با ارزش کرده همین نو گرایی بود.(هرچند این کار دلنوشته نبود)
و در آخر بنده ی حقیر آصف گنجی یکی از نویسندگان کتاب "آوای دلنویسان" و مدرس دلنوشته در انجمن ادبی آوای دلنویسان، تمامی سخنان را در چند کلامی دوستانه تر جمع بندی می کنم:
دلنوشته دقیقا حرف دل است، چطور؟
دقیقا وقتی که دلمان از هر چیزی می گیرد و با عزیزی، دوستی، رفیقی و چیزی در آن باره حرف می زنیم آن حرفها کاملا دلی هست و بار احساسی دارد، حالا کم یا زیادش فرقی نمی کند به هر حال حرف دلی است که ممکن نیست در هر حالتی باشیم و به راحتی به هر کسی بگوییم.
دلنوشته دقیقا همان است منتهی برای خود نویسنده! می تواند هزاران نفر را هم مخاطب قرار دهد اما چیزی است بین خودش و قلم و کاغذ، اصطلاحا زبان سکوت(حرفها در آن نهفتهست اما صدایی ندارد)
عده ای معتقدند که "آنچه که از دل برآید، به دل نشیند" همانطور که دکتر مشیری هم به وضوح هر چه تمام به این موضوع اشاره کرده است، در واقع این جمله صحت ندارد و اصلا بحث اختلاف سلایق را هم زیر سوال می برد.
نکتهای که وجود دارد این است که چه موقع یک دلنوشته ارزش ادبی پیدا می کند و ما می خواهیم دقیقا چه چیزی را در نویسنده پرورش دهیم.
دقیقا وقتی یک دلنوشته یا همان نوشتهای که کاملا دلی هست بر اساس حس و عواطف نویسندهاش که غالبا هم بداهه است، با استفاده از رعایت قوانین ادبی و آرایههای ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و... ارزش ادبی پیدا می کند که مهمترین کار ما در ضمن رعایت قوانین ادبی(جمله بندی و...) پرداخت به آرایه های ادبی در متونی که توام احساس و هدفمندی در آن وجود دارد، است و این یک دلنوشته را ارزشمند می کند.