از اون زمان که به زور من را به مدرسه می فرستادن و با هزار مکر و حیله از دست بابای مدرسه فرار می کردم تا بیام خونه (آمادگی - کلاس اول ابتدایی) از تقلب متنفر بودم چون وقتی غیر قانونی کسی درنظر داشت به من کمک کنه احساس حقارت می کردم راضی بودم صفر بگیرم ولی تقلب نکنم اما اعتراف می کنم تو دانشگاه از دست رفتم و اخلاقم تا حدود خیلی کمی عوض شد اونم به خاطر بعضی از استادها بود که چاره ای برام نزاشتن ... خخخ ... انگار از تقلب کردن من لذت می بردند اگرچه اون زمانی هم که این کار را انجام می دادم قلباً عذاب وجدان داشتم ... خخخ ... خدا را شاکرم که هرچی بود تمام شد و بخیر گذشت.