Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
برخیزید :
ای زَنانِ مَغموم در آشپزخانه ها
آی مَردانِ ماسیده بر چَرخْ دَنده و آجُر
برخیزید :
تا رَنگینْ کمان را
کودکان به کلاسِ دَرس ،
بیاورند
آن گاه
مُعَلّمان !
از لطافتِ شَبنَم و مَکتَبِ گُل
جُغرافیا ،
و تاریخ
خواهند ساخت
برخیزید :
ای پسرانِ نوبالغ در انتظارِ یک جَنگِ بی حاصل
آی دُخترانِ پَلاسیده در اُتاقَک هایِ شَهوانی
برخیزید :
تا کودکانِ نُطفهْ بَسته از فَقر
آدابِ دَریا را با حوضِ میدانْ چه ،
تَصوّر نکنند
اگر…


پیوندِ کوچه
و گندم
رؤیایِ شان نیست !
پَس چرا جَهان
به آغازی دیگر
نمی اَندیشَد ؟
اینک
برخیزید
که رَهایی ،
نشاطِ کودکان از لَمسِ فَریاد است
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
دولت ها
بر آماجِ هر خیابان ،
بالغ می شوند
ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ،
شیپور می کِشند
امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش !
و من با دقایق
مُتّحد شدیم :
تا هرگز از مرگ
نَهراسیم …
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
ای برده! کیست که آزادت کند؟
آنان که در قعر ژرف‌ترین مغاکند
-ای رفیق!-
تو را می‌بینند و
فریادت می‌شنوند.
بردگان، رهایت سازند.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.
کس به تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر؛
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.

ای گرسنه! کیست که غذایت دهد؟
گر خواهی تکه کنی نانی
نزد ما بیا، که گرسنگانیم.
بگذار تو را راه بنماییم
گرسنگان، غذایت دهند.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.
کس به‌تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.

ای زخم‌خورده! کیست که داد تو ستاند؟
تو که آماج جورها بودی
با ستمدیدگان همراه شو.
رفیق! ما با تمام ناتوانی‌ خویش
به کین‌خواهی تو برمی‌خیزیم.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.
کس به تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.

ای درماندگان! که را زَهره این همه؟
آن را که تاب تیره‌روزیش نه،
راهی شود با آنان
که هم‌اینک به‌ضرورت پیکار می‌کنند؛
زان رو که کار امروز، فردا را نشاید.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.
کس به‌تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
به درناها در طاق آسمان بنگر!
همراهانِ دیرینِ‌شان، ابرها
با آنان کوچیدند، چنان‌ که گویی می‌پریدند
از زندگی‌یی به زندگی دیگر.
در اوجی برابر و با شتابی همسان
هردو پابه‌پای هم چه نزدیک می‌نمایند.

و بدین‌سان قسمت می‌کند دُرنا با ابر
آسمان زیبایی را که کوته‌زمانی همه‌گی در آن می‌پَرَند.
و البته هیچ‌کدام‌شان بیش از دیگری درنگ نمی‌کند. این‌جا،
و هیچ‌یک، چیزی جز تاب خوردن دیگری را نمی‌بیند
در بادی که هر دو احساس‌اش می‌کنند
آن‌ها که اکنون در پروازشان کنار هم‌اند
باد می‌خواهد به عدم ببردشان
اگر از میان نروند و برای هم بمانند
هیچ‌چیز دیرزمانی نمی‌تواند به آنها دست یابد‌.


دیری می‌تواند کسی آن‌ها را دور کند از جایی
که در آن تهدید باران است یا صدای تیر.
بدین‌سان به‌ندرت در میان ماه و خورشید
به دو جای متفاوت پرواز می‌کنند،
یک‌دیگر را به‌تمامی ساقط می‌نمایند.
به کجا می‌روید شما؟ –به هیچ کجا!
از که و کجا می‌گریزید؟ –از همه، از همه‌گان!
می‌پرسید، چند وقت است با هم هستند؟ –از کوته‌زمانی.
و کی از هم جدا خواهند شد؟ –به‌زودی
این است که عشق برای عاشقان تکیه‌گاهی می‌نماید
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
از آن رو که پرولتاریا با رشادت و ایثار می‌جنگد
او را به جنگ گسیل می‌دارند؛
چرا و برای که می‌جنگد؟
بر او معلوم نیست و نباید بدان بپردازد.‏

لعنت به جنگ شما!‏
تنها به ضیافتش بروید!‏
ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم،‏
و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم
همان جنگ راستین.‏

پرولتاریا به خط مقدم می‌رود،‏
اما سرداران پشت جبهه می‌مانند.‏
وآن‌گاه که والاحضرتان غذا خوردند
او‌ نیز شاید چیزی یافت.‏

لعنت به جنگ شما!‌‏
تنها به ضیافتش بروید!‏
ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم،‏
و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم
همان جنگ راستین!‏

پرولتاریا با حقوقی ناچیز،‏
ادوات جنگی می‌سازد
تا سرداران، با کمک آن‌ها
فرزندان بی‌شماری از پرولتاریا را بکشند.‏

لعنت به جنگ شما!‏
تنها به ضیافتش بروید!‏
ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم،‏
و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم
همان جنگ راستین!‏

هزینه شکست را پرولتاریا می‌پردازد،‏
هزینه پیروزی را هم.‏
و آنان تا واپسین دم،‏
برای جنگ‌های خونین دیگر
برنامه‌ می‌ریزند.‏

لعنت به جنگ شما!‏
تنها به ضیافتش بروید!‏
ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم،‏
و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم
همان جنگ راستین!‏

پرولتاریا هر لحظه در جنگ است
در جنگ بزرگ طبقاتی.‏
تا پیروزی،‏
که او‌ را برای همیشه حاکم خواهد ساخت،‏
با خون خود هزینه می‌دهد.‏

لعنت به جنگ شما!‏
تنها به ضیافتش بروید!‏
ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم،‏
و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم
همان جنگ راستین!‏
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
نیکی را چه سود
هنگامی که نیکان، در جا سرکوب می‌شوند،
و هم آنان که دوست‌دار نیکانند؟

آزادی را چه سود
هنگامی که آزادگان، باید میان اسیران زندگی کنند؟

خرد را چه سود
هنگامی که جاهل، نانی به چنگ می‌آورد،
که همگان را بدان نیاز است؟

به جای خود نیک بودن، بکوشید
چنان سامانی دهید، که نفس نیکی ممکن شود
یا بهتر بگویم
دیگر به آن نیازی نباشد.

به جای خود آزاد بودن بکوشید
چنان سامانی بدهید، که همگان آزاد باشند
و به عشق ورزی به آزادی نیز
نیازی نباشد.

به جای خود خردمند بودن، بکوشید
چنان سامانی دهید، که نابخردی
برای همه و هرکس
سودایی شود بی‌سود.
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم
امروزه فقط حرف‌های احمقانه بی‌خطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بی‌احساسی خبر می‌دهد،
و آنکه می‌خندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
این چه زمانه ایست که
حرف زدن از درختان عین جنایت است
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
کسی که آرام به راه خود می‌رود گناهکار است
زیرا دوستانی که در تنگنا هستند
دیگر به او دسترسی ندارند.
این درست است: من هنوز رزق و روزی دارم
اما باور کنید: این تنها از روی تصادف است
هیچ قرار نیست از کاری که می‌کنم نان و آبی برسد
اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
به من می‌گویند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش
اما چطور می‌توان خورد و نوشید
وقتی خوراکم را از چنگ گرسنه‌ای بیرون کشیده‌ام
و به جام آبم تشنه‌ای مستحق‌تر است.
اما باز هم می‌خورم و می‌نوشم

من هم دلم می‌خواهد که خردمند باشم
در کتاب‌های قدیمی، آدمِ خردمند را چنین تعریف کرده‌اند:
از آشوب زمانه دوری گرفتن و این عمر کوتاه را بی‌وحشت سپری کردن،
بدی را با نیکی پاسخ دادن،
آرزوها را یکایک به نسیان سپردن،
این است خردمندی.
اما این کارها بر نمی‌آید از من.
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم.

در دوران آشوب به شهرها آمدم
زمانی که گرسنگی بیداد می‌کرد.
در زمان شورش به میان مردم آمدم
و به همراهشان فریاد زدم.
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت.
خوراکم را میان معرکه‌ها خوردم
خوابم را کنار قاتل‌ها خفتم
عشق را جدی نگرفتم
و به طبیعت دل ندادم
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت.
در روزگار من، همه راه‌ها به مرداب ختم می‌شدند
زبانم مرا به جلادان لو می‌داد
زورم زیاد نبود، اما امید داشتم
که برای زمامداران دردسر فراهم کنم!
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت.
توش و توان ما زیاد نبود
مقصد در دوردست بود
از دور دیده می‌شد اما
من آن را در دسترس نمی‌دیدم.
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت.

آهای آیندگان، شما که از دل توفانی بیرون می‌جهید
که ما را بلعیده است.
وقتی از ضعف‌های ما حرف می‌زنید
یادتان باشد
از زمانه سخت ما هم چیزی بگویید.
به یاد آورید که ما بیش از کفش‌هامان کشور عوض کردیم.
و نومیدانه میدان‌های جنگ را پشت سر گذاشتیم،
آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود.
این را خوب می‌دانیم:
حتی نفرت از حقارت نیز
آدم را سنگدل می‌کند.
حتی خشم بر نابرابری هم
صدا را خشن می‌کند.
آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم
خود نتوانستیم مهربان باشیم.
اما شما وقتی به روزی رسیدید
که انسان یاور انسان بود
درباره ما
با رأفت داوری کنید!
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
در حیاط
درخت آلویی هست!
درختی کوچک؛
که کسی باورش ندارد!

دستی به او نمی‌رسد؛
نرده‌ها احاطه‌اش کرده‌اند.

دلش می‌خواهد رشد کند
درخت کوچک!
آری،
دلش می‌خواهد رشد کند؛
و برای کسی مهم نیست
سهم اندکش از آفتاب!

چه کسی باور می‌کند
آلو بودن درخت را
وقتی یک دانه آلو ندارد؟
اما تو می‌توانی؛
وقتی متوجه برگ‌هایش باشی!
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
چه لذتی دارد آغاز!
دمیدنِ سحر
اولین چمن
وقتی که رنگ سبز
تقریباً از یاد رفته است.

وای،اولین صفحه‌ی کتابِ دلخواه‌ات!غافل‌گیری !
آهسته بخوان
بخش ناخوانده‌اش
خیلی زود باریک خواهد شد!
و نخستین مشتِ آب
بر چهره‌ی رنگ پریده.

پیراهن پاکیزه‌ی خنک.
آغاز عشق.
نگاه اغواگر.
وای! آغاز کار.
ریختن روغن در ماشین سرد
نخستین تکان دست
و نخستین غرش و جهش موتور!
و نخستین پُک سیگار
که ریه‌ها را پر می‌کند.
آه! یک فکر تازه!
 

Adrian

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May 7, 2024
77
وقتی سنگ بگوید : بر زمین می‌افتم
اگر به هوا پرتاب‌ام کنی
باورش کن.
وقتی آب بگوید که خیس می‌شوی
اگر در آب فرو روی،
باورش کن
اگر معشوقه‌ات بگوید که می‌خواهد بیاید
باورش مکن
اینجا قانون طبیعت عمل نمی‌کند
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 5) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا