بر سرِ راهات، من آخرینام
آخرین بهارم، آخرین برف
آخرین نبردم برای نمردن
و ما اینک
فروتر و فراتر از همیشهایم.
در هیمهی ما همهچیز هست
مخروط کاج و شاخهی تاک
و گلهایی تواناتر از آب
گِل و شبنم.
شعله زیرِ پای ماست
شعله تاج سرِ ماست
زیرِ پای ما حشرات و پرندگان و آدمیان
پر میکشند
آنها که پر...
ما، بچههای این دورهوزمانهایم،
این زمانهی سیاسی.
تمامِ طولِ روز، تمامِ طولِ شب،
همهی موضوعها و حرفها – چه مالِ تو باشند، چه ما، چه آنها –
همه، موضوعهای سیاسیاند.
چه دوست داشته باشی، چه نداشته باشی،
ژنهایت، سابقهی سیاسی دارند،
پوستات رنگِ سیاسی دارد
و چشمهایت، نگاهِ سیاسی دارند...
گفتم کفی بزن
دستهایت را شکسته بودند
گفتم حرفی
زبانت را
چشم گشودی وآنگاه… هزاران گره…
آنان به پنجره سنگ میزنند
کورمان میکنند
آیینه را میشکنند
و در این میان سنگ به نجوای پنجره پاسخ میدهد
خدایا چه آسان همه چیز شکسته میشود
ما
روزمان را آغاز میکنیم
حال آنکه از گذشته نمیدانیم
و گاه مرگی فرا...
برخیزید :
ای زَنانِ مَغموم در آشپزخانه ها
آی مَردانِ ماسیده بر چَرخْ دَنده و آجُر
برخیزید :
تا رَنگینْ کمان را
کودکان به کلاسِ دَرس ،
بیاورند
آن گاه
مُعَلّمان !
از لطافتِ شَبنَم و مَکتَبِ گُل
جُغرافیا ،
و تاریخ
خواهند ساخت
برخیزید :
ای پسرانِ نوبالغ در انتظارِ یک جَنگِ بی حاصل
آی دُخترانِ...
میخواهم رویای سیبها را بخوابم
پا پس بکشم از همهمهی گورستانها.
میخواهم رویای کودکی را بخوابم
که روی آبهای آزاد
قلباش را
تکهتکه میکرد.
نمیخواهم دوباره بشنوم که مردهها خونریزی ندارند،
که دهانهای پوسیده هنوز تشنه آب هستند.
میخواهم نه از شکنجه علف چیزی بدانم
نه از ماه که دهانِ افعی...
دیدار تو صبح را زیبا می کند
حتی اگر فلاخُن رگبار
سنگسار بکند شیشه های پنجره را
حتی اگر صبح با کسوف بدمد
خیره خواهد شد چشم من
از طلوع گلوی تو از مقنعه
دیدار تو روز را
سبز و خوانا می سراید
حتی اگر برف
نام های تمام درختان و پرندگان را بپوشاند
می گفت با غرور
اين چشم ھا که ريخته در چشم ھای تو
گرد نگاه را
اين چشم ھا که سوخته در اين شکيب تلخ
رنج سياه را
اين چشم ھا که روزنه آفتاب را
بگشوده در برابر شام سياه تو
خون ثواب را
کرده روانه در رگ روح تباه تو
اين چشم ھا که رنگ نھاده به قعر رنگ
اين چشم ھا که شور نشانده به ژرف شوق
اين چشم...
قند در چای حل می شود
بی آنکه حجمی به آن اضافه کند
اما شیرینی اش هرگز تمام نمی شود .
چگونه فراموشت کنم ؟
حل شده ای در من
حالا هرکس مرا بنوشد
مزه ی تو را چشیده .
من زندگی را دوست دارم ولی
از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبانها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زنها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی ز آئینه می ترسم!
سلام رادوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم
پس هستم
اینچنین...
چه؟
چه میدانم وقتی مورچهگان عاشق میشوند
حجم عشق شان را
به چه اندازه می کنند؟
چه می دانم ماهیان
اعتیاد شان را نسبت به آب چه می نامند؟
چه می میدانم زبان مادری جیرجیرک چیست؟
وقتی برای جفتش می گوید:
“دوستت دارم” .
چه می دانم
وقتی گنجشک گم می شود
به دل کوچکش چه می گوید؟
چه می...
_____
جهان برای همیشه سیاه بر تن کرد
شبی که ماهِ تمام تو در محاق افتاد.
_____
_____
دلم در دست او گیر است،
خودم از دست او دلگیر
عجب دنیای بیرحمی،
دلم گیر است و دلگیرم
_____
_____
به دور افکندهام
غمها و شادیهای کوچک را
تویی رمز بزرگ انتخاب من
سلام ای عشق...
_____
_____
گُزیدم از میان...
_____
عاشقی بداقبالم
نه میتوانم به سویت بیایم
و نه میتوانم به خودم برگردم
دلم بر من شوریده است
_____
_____
هر بار که نگاهت میکنم، جملهای آشنا به ذهنم خطور میکند:
هنوز در این سرزمین، چیزی هست که ارزش زندگی کردن را دارد.
_____
_____
گاه در وجودمان به قبرستانی محتاجیم
برای چیزهایی که درونمان...