1. Adrian

    گنجینه تد هیوز

    گفتم کفی بزن دستهایت را شکسته بودند گفتم حرفی زبانت را چشم گشودی وآنگاه… هزاران گره… آنان به پنجره سنگ می‌زنند کورمان می‌کنند آیینه را می‌شکنند و در این میان سنگ به نجوای پنجره پاسخ می‌دهد خدایا چه آسان همه چیز شکسته می‌شود ما روزمان را آغاز می‌کنیم حال آنکه از گذشته نمی‌دانیم و گاه مرگی فرا...
بالا