می گفت با غرور
اين چشم ھا که ريخته در چشم ھای تو
گرد نگاه را
اين چشم ھا که سوخته در اين شکيب تلخ
رنج سياه را
اين چشم ھا که روزنه آفتاب را
بگشوده در برابر شام سياه تو
خون ثواب را
کرده روانه در رگ روح تباه تو
اين چشم ھا که رنگ نھاده به قعر رنگ
اين چشم ھا که شور نشانده به ژرف شوق
اين چشم...