اشعار نصرت رحمانی

  1. Roxana

    گنجینه نصرت رحمانی

    می گفت با غرور اين چشم ھا که ريخته در چشم ھای تو گرد نگاه را اين چشم ھا که سوخته در اين شکيب تلخ رنج سياه را اين چشم ھا که روزنه آفتاب را بگشوده در برابر شام سياه تو خون ثواب را کرده روانه در رگ روح تباه تو اين چشم ھا که رنگ نھاده به قعر رنگ اين چشم ھا که شور نشانده به ژرف شوق اين چشم...
بالا