شاید پرنده بود که مینالید
یا باد در میان درختان
یا من که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تاسف و شرم و درد
بالا میآمدم
و از میان پنجره میدیدم
که ان دو دست، ان دو سرزنش تلخ
و همچنان دراز به سوی دو دست من
در روشنایی سپیده دمی کاذب
تحیل میروند
و یک صدا که در افق سرد
فریاد زد : خداحافظ