متفرقه ضرب المثل های ایرانی به همراه معنی

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
آش نخورده و دهن سوخته

در زمان*هاي* دور، مردي در بازارچه شهر حجره اي داشت و پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليكن كمي خجالتي بود.

مرد تاجر همسري كدبانو داشت كه دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر كسي را آب مي انداخت.

روزي مرد بيمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرده بود و جلوي آنرا آب و جاروب كرده بود ولي هر چه منتظر ماند از تاجر خبري نشد.

قبل از ظهر به او خبر رسيد كه حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دكتر برود.

. پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت . دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه كرد و برايش دارو نوشت

پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتي به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ، ولي همسر تاجر خيلي اصرار كرد و او را براي ناهار به خانه آورد

همسر تاجر براي ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و كاسه هاي آش را گذاشتند . تاجر براي شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بياورد

پسرك خيلي خجالت مي كشيد و فكر كرد تا بهانه اي بياورد و ناهار را آنجا نخورد . فكر كرد بهتر است بگويد دندانش درد مي كند. دستش را روي دهانش گذاشتش.

تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرك دستش را جلوي دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله كردي ، صبر مي كردي تا آش سرد شود آن وقت مي خوردي ؟

زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسيده بود به تاجر گفت : اين چه حرفي است كه مي زني ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من كه تازه قاشق ها را آوردم.

تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهي كرده است





از آن* پس، وقتي* كسي* را متهم به گناهي كنند ولي آن فرد گناهي نكرده باشد ، گفته* مي*شود :* آش نخورده و دهان سوخته
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
بشنو و باور نكن

در زمان*هاي* دور، مرد خسيسي زندگي مي كرد. او تعدادي شيشه براي پنجره هاي خانه اش سفارش داده بود . شيشه بر ، شيشه ها را درون صندوقي گذاشت و به مرد گفت باربري را صداكن تا اين صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر براي نصب شيشه ها مي آيم .

از آنجا كه مرد خسيس بود ، چند باربر را صدا كرد ولي سر قيمت با آنها به توافق نرسيد. چشمش به مرد جواني افتاد ، به او گفت اگر اين صندوق را برايم به خانه ببري ، سه نصيحت به تو خواهم كرد كه در زندگي بدردت خواهد خورد.



باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسيس را قبول كرد. باربر صندوق را بر روي دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.

كمي كه راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بين راه يكي يكي سخنانت را بگوئي.

مرد خسيس كمي فكر كرد. نزديك ظهر بود و او خيلي گرسنه بود . به باربر گفت : اول آنكه سيري بهتر از گرسنگي است و اگر كسي به تو گفت گرسنگي بهتر از سيري است ، بشنو و باور مكن.

باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه اي اين مطلب را مي دانست . ولي فكر كرد شايد بقيه نصيحتها بهتر از اين باشد.
 

رجینا

سرپرست نگارش کتاب + مدیر تالار آوا
پرسنل مدیریت
سرپرست بخش
مدیر تالار
ناظر
طراح
ویراستار
مدرس
آوا پرداز
مترجم
کتابخوان
کاربر VIP
کاربر فعال تالار
Jul 1, 2023
2,209
بيلش را پارو كرده
مي گويند، اگر كسي* چهل*روز پشت* سر هم* جلو در خانه*اش* را آب* و جارو كند، حضرت* خضر به* ديدنش* مي*آيد و آرزوهايش* را برآورده* مي*كند.

سي* و نه* روز بود كه* مرد بيچاره* هر روز صبح* خيلي* زود از خواب* بيدار مي*شد و جلو در خانه*اش* را آب* مي*پاشيد و جارو مي*كرد. او* از فقر و تنگدستي* رنج* مي*كشيد. به* خودش* گفته* بود: .اگر خضر را ببينم، به* او مي*گويم* كه* دلم* مي*خواهد ثروتمند بشوم. مطمئن* هستم* كه* تمام* بدبختي*ها و گرفتاري*هايم* از فقر و بي*پولي* است.


روز چهلم* فرارسيد. هنوز هوا تاريك* و روشن* بود كه* مشغول* جارو كردن* شد.
كمي* بعد متوجه* شد مقداري* خاروخاشاك* آن*طرف*تر ريخته* شده* است. با خودش* گفت: .با اين*كه* آن* آشغال*ها جلو در خانه* من* نيست، بهتر آنجا را هم* تميز كنم. هرچه* باشد امروز روز ملاقات* من* با حضرت* خضر است، نبايد جاهاي* ديگر هم* كثيف* باشد..


مرد بيچاره* با اين* فكر آب* و جارو كردن* را رها كرد و داخل* خانه* شد تا بيلي* بياورد و آشغال*ها را بردارد. وقتي* بيل* به*دست* برمي*گشت، همه*اش* به* فكر ملاقات* با خضر بود با اين* فكرها مشغول* جمع* كردن* آشغال*ها شد.


ناگهان* صداي* پايي* شنيد. سربلند كرد و ديد پيرمردي* به* او نزديك* مي*شود. پيرمرد جلوتر كه* آمد سلام* كرد.

مرد جواب* سلامش* را داد.
پيرمرد پرسيد: .صبح* به* اين* زودي* اينجا چه* مي*كني؟.
مرد جواب* داد: .دارم* جلو خانه*ام* را آب* و جارو مي*كنم. آخر شنيده*ام* كه* اگر كسي* چهل* روز تمام* جلو خانه*اش* را آب* و جارو كند، حضرت* خضر را مي*بيند..
پيرمرد گفت: .حالا براي* چي* مي*خواهي* خضر را ببيني؟.
مرد گفت: .آرزويي* دارم* كه* مي*خواهم* به* او بگويم..
پيرمرد گفت: .چه* آرزويي* داري؟ فكر كن* من* خضر هستم، آرزويت* را به* من* بگو..
مرد نگاهي* به* پيرمرد انداخت* و گفت: .برو پدرجان! برو مزاحم* كارم* نشو..

پيرمرد اصرار گرد: .حالا فكر كن* كه* من* خضر باشم. هر آرزويي* داري* بگو..
مرد گفت: .تو كه* خضر نيستي. خضر مي*تواند هر كاري* را كه* از او بخواهي* انجام* بدهد..

پيرمرد گفت: .گفتم* كه، فكر كن* من* خضر باشم* هر كاري* را كه* مي*خواهي* به* من* بگو شايد بتوانم* برايت* انجام* بدهم..

مرد كه* حال* و حوصله*ي* جروبحث* كردن* نداشت، رو به* پيرمرد كرد و گفت: .اگر تو راست* مي*گويي* و حضرت* خضر هستي، اين* بيلم* را پارو كن* ببينم..

پيرمرد نگاهي* به* آسمان* كرد. چيزي* زيرلب* خواند و بعد نگاهي* به* بيل* مرد بيچاره* انداخت. در يك* چشم* به*هم* زدن* بيل* مرد بيچاره* پارو شد. مرد كه* به* بيل* پارو شده*اش* خيره* شده* بود، تازه* فهميد كه* پيرمرد رهگذر حضرت* خضر بوده* است. چند لحظه*اي* كه* گذشت* سر برداشت* تا با خضر سلام* و احوالپرسي* كند و آرزوي* اصلي*اش* را به* او بگويد، اما از او خبري* نبود.

مرد بيچاره* فهميد كه* زحماتش* هدر رفته* است. به* پارو نگاه* كرد و ديد كه* جز در فصل* زمستان* به*درد نمي*خورد در حالي* كه* از بيلش* در تمام* فصل*ها مي*توانست* استفاده* كند.



از آن* به*بعد به* آدم* ساده*لوحي* كه* براي* رسيدن* به* هدفي* تلاش* كند، اما در آخرين* لحظه* به* دليل* ناداني* و سادگي* موفقيت* و موقعيتش* را از دست* بدهد، مي*گويند بيلش* را پارو كرده* است.
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
یک پا پیش و یک پا پس بگذاشتن
یعنی بین دو راهی بودن
دهنش آستر دارد
به کسی گفته می شود که خوراکیهای خیلی داغ را به راحتی بخورد
دل دادن و قلوه گرفتن
منظور آن است که آنقدر محو در سخنان کس شدن و شیفته او گشتن
درخت هرچه بارش بیشتر سرش پایین تر
هر کس رتبه و دانش فزونی یابد افتاده تر می شود
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
در همیشه به یک پاشنه نمی گرده
دنیا این جور نمی ماند
در خانه ات را ببند , همسایه ات را دزد نکن
مواظب مالت باش تا به کسی تهمت دزدی نزنی
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد

در مورد کسانی گفته می شود که از دانایی و هوشیاری زیاد سئوال می کنند و آدم نادان نمی داند و نمی پرسد
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
خوشا چاهی که آب از خود برآرد
در مورد کسانی است که خودشان از خود جوهری دارند.
خرس در کوه بوعلی سیناست
کسی که سواد کم دارد , در برابر بیسوادان می شود گفت که او دانشمند روزگار است
خر که جو دید کاه نمی خوره
در مورد کسانی گفته می شود که بهره فراوان ببرند با بهره کم نسازند
احترام امام زاد ه با متولی آن است
احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
خانه اگر پر از دشمن باشد بهتره تا خالی باشد
اگر خانه خالی باشد یا در آن افراد کم باشند مورد حمله دزدان شود
حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی
پول و هزینه زیادی صرف کسی شود که کاره ایی از آب در نیاید
حوض نساخته , قورباغه پیدا شد
در مورد کسی است که کاری برای جائی انجام نداده ولی برای آنجا می خواهد رئیس و مدیر انتخاب کند
حرف راست را باید از بچه شنید
صحبت درست را که کودک می گوید صحیح است
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
حرف حساب جواب نداره
درست گفتن مسئله ای در باره حق کسی
جیبش را تار عنکبوت گرفته است
مواقعی گفته می شود که کسی بی پول باشد
جهود دعاش را آورده
وقتی کسی پیش دیگران محبوب می شود
جنگ زرگری
جنگ و جدال دروغین که برای گول زدن باشد
از خر شیطان پیاده شدن
لج بازی نکردن
 

آبی.م

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
مقامدار بازنشسته
Apr 15, 2023
891
جایی رفت که عرب نی انداخت
کنایه از این است که بازگشتی ندارد
توی دعوا نان و حلوا خیر نمی کنند
توی شلوغی کسی به فکر کسی نیست
تو بگی ف من میگم فرح زاد
موقعی گفته می شود که کسی بخواهد از هوش خود تعریف کند
ترمزش را بپیچ
عصبانی مشو
تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود
تا زمانی که پسر مثل پدر گردد جگرها خون شود
تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند
از نادانی دیگران سود بردند
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 7) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 1, Members: 0, Guests: 1)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا