
انزوای درونیام دگر جلوهگر شده.
آتش زندگانی دامنگیر نَفسام شده.
به راستی هوّیتِ ذاتام این است؟
مغرّق خود شدهام و درگیر تو!
آی آبگینه! مادرانه به آغوشام کِش.
مگر جز خود، چهکس برایم بازماندهست؟
مرا ذوبِ وجودت کن اِی خویشتن!
نوشته Roxana
عنوان عکس شماره 2 : قلم وهنر، رقصی ازعشق و همبستگی
در دستان عاشق، قلم چراغی است که راه تاریک نادانی را روشن میکند. قلم، فراتر از مرزهای واژگان، پیامهای دانش و خرد را منتقل میکند. نویسنده، با هر خط و کلمه، امیدی برای جامعهای که در آن زندگی میکند، میآفریند. قلم، نماد قدرت است، قدرتی که با آن میتوان جهان را تغییر داد.
عاشق، با استفاده از این قدرت، پیامهایی از عشق و زندگی را به گوش جهان میرساند. قلم، رسالتی دارد، رسالتی که در هر خط و نقطه، در هر داستان و شعر، خودش را نشان میدهد. انسان، در لوح سفید و زیبای جهان آفرینش، نقش قلم را دارد.
برای نوشتن خوب، نویسنده نه تنها با چشمانش میبیند، بلکه با دل و ذهنش نیز درک میکند. او به دنبال وحدتی است که از درون اوج میگیرد، همان وحدتی که در پرواز سیمرغ افسانهای قابل درک است. گاهی کلمات ناکافیاند برای ابراز پیامی، و در اینجا هنر نقاشی به کمک میآید.
هزاران راز مگوی را که با هیچ کلمهای نوشته نشده است، باید از چهرهی تصویری بخوانی. چرا که فقط با دیدن خوب میتوان آن سخن را درک کرد. دیدن نویسنده، از چشمان تا قلب، از گوش تا دست، از ذهن تا جسم، یک ریاضت است.
در زمانهایی که به آسمان نگاه میکنم، دنیایی از رنگها و تصاویر پیشرویم میآید. اما آیا همه چیز را واقعاً میبینم؟ آیا دیدن فقط به چشمانم محدود است؟ نویسنده به خوبی میشنود، میچشد، لمس میکند و میفهمد. این دیدن، اولین قدم به سوی نگارش است.
اما آیا همیشه به خوبی میبینیم؟ گاهی در تاریکیهای دیدههامان گم میشویم. گاهی در دیدن دورغرق می شویم. نویسنده، با همهی وجودش، در حال فرو رفتن در عمق هنر است. او به دنبال یافتن خود در بین رنگها و خطوط است. و هنر، با همهی وجودش، در حال پذیرفتن این انسان است. او به دنبال نشان دادن خود به این انسان است.
در این لحظه، هنر و انسان یکی شدهاند. انسان، هنر را در آغوش میگیرد و هنر، انسان را. این یک رقص است، رقصی از عشق و همبستگی، رقصی از زندگی و وجود. همانطور که نویسنده با قلم خود پیامهایی از عشق و زندگی را به دیگران منتقل میکند، هنر نیز از طریق تصاویر، رنگها، و خطوط، احساسات و اندیشههای خود را به ما نشان میدهد.
به نظر من، دیدن نویسنده تنها به چشمان محدود نمیشود، بلکه او با تمام حواس و وجودش می بیند. او به دنبال آن است که با دل و ذهنش نیز درک کند. گاهی در تاریکیهای دیدههامان گم میشویم، اما هنر میتواند ما را به سوی نور هدایت کند. این تعامل بین انسان و هنر، یکی از زیباترین و معنویترین جوانب زندگی است .
نوشته مهرداد معتمدالسادات
انتخاب هر دو عكس دوم بوده