1. Sisi

    باشوا دولانم عاشکم

    باشوا دولانم عاشکم
  2. Sisi

    مرسی جانم ایشالا قسمت خودت هم باشه 😂🥰

    مرسی جانم ایشالا قسمت خودت هم باشه 😂🥰
  3. Sisi

    ن پسر زن بابام 😂

    ن پسر زن بابام 😂
  4. Sisi

    هیچ مشغول تدارک عروسی ام 😂🤗

    هیچ مشغول تدارک عروسی ام 😂🤗
  5. Sisi

    قربونت عزیزم تو چطوری

    قربونت عزیزم تو چطوری
  6. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    جیمز کسی نبود که به دنبال کمک باشد - هر حرکتی که انجام می‌داد هدفی داشت و اغلب بیشتر از همه به نفع خودش بود. - چرا باید بهت اعتماد کنم؟ ایتن با صدای سرد پرسید. جیمز دستانش را دراز کرد و با مسخرگی از معصومیت در صورتش داشت گفت: - گزینه ای بهتر از این داری؟ کلمات اعصابش را به هم میزد. خیانت لیلا...
  7. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    جیمز در حالی که صدایش از کنایه می چکید شروع کرد: - شنیدم که اخیراً به پرونده ای برخوردی که مشکل سازه ایتان در حالی که جیمز را تماشا می‌کرد، وضعیت بدنش متشنج بود. - انگار تصادفی اینجا نیومدی هدفی داری؟ جیمز قبل از تنظیم سرآستین به یک پیشکار در حال عبور اشاره کرد تا قهوه بیاورد. - البته که هدف...
  8. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    ایتانا در حالی که صدایش در حال شکستن بود گفت: - ایتان من هرگز نمی خواستم به تو صدمه بزنم. ایتان نمی دانست چه بگوید. ذهنش در حال کنکاش بود، سعی می کرد با خیانت کنار بیاید. او همیشه می دانست چیزهایی وجود دارد که او نمی فهمد، اما هرگز تصور نمی کرد که اینطور باشد. لیلا بین دو طرف گیر کرده بود، یکی...
  9. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    نگاه لیلا نرم شد و برای لحظه ای تقریبا... غمگین به نظر می رسید. - وقتی حقیقت رو میدونستی دیگه راه برگشتی هم برات وجود نداشت ایتان. سازمان اجازه نمیده که بعد از فهمیدن اسرارشون زنده بمونه. ایتان پیچ و تاب بدی را در شکمش احساس کرد. - پس لنگلی...؟" لیلا با ناراحتی سری تکون داد. - لنگلی قربانی...
  10. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    قلب ایتان به طرز دردناکی در سینه اش می کوبید. او نمی توانست او را اینگونه اینجا بگذارد تا بمیرد. - گریس، من... . وقتی او با شدتی که قبلاً ندیده بود به او نگاه کرد، کلماتش لنگ زدند. - تو باید حقیقت رو پیدا کنی، ایتان. تو تنها کسی هستی که می توانی. اشک چشمان ایتان را نیش زد، اما او آنها را پاک...
  11. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    فضای داخل کاملا متفاوت بود. دیوارها با مانیتورهای شیک پوشیده شده بودند و کف آن تمیز و تقریباً استریل بود. یک ترمینال مرکزی به آرامی زمزمه می کرد که توسط ردیف هایی از تجهیزات احاطه شده بود. و آنجا، در وسط اتاق، یک طاق فلزی بزرگ بود. نفس ایتان در گلویش حبس شد. این بود، قلب عملیات سندیکا. اما قبل...
  12. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    قدم هایشان در میان لایه های ضخیم غبار روی زمین خفه شده بود. این مکان سال‌ها رها شده بود، اما سکوت وهم‌آور باعث می‌شد که احساس کند واقعاً هرگز خالی نبوده است. غرایز ایتان بر سر او فریاد می زد و به او می گفت که آنها تحت نظر هستند و هر قدمی که برمی داشتند آنها را به چیزی بسیار خطرناک تر از آنچه...
  13. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    اما پشت سر گذاشتن این ماجرا واقعا سخت بود. ایتان با صدای محکم و قاطعانه‌ای گفت: - ما الان می‌ریم. گریس سر تند به او تکان داد. - نزدیک بمون، باید بدون جلب توجه بریم و بیایم. آنها به سرعت، بی صدا حرکت کردند، قدم هایشان به آرامی طنین انداز می شد که از پله ها پایین می آمدند. شهر در آن ساعت به خواب...
  14. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    گریس در حالی که لحنش آرام تر می شد گفت: - جاش اینجا امنه ایتان لحظه ای تردید کرد. او نمی توانست برای مدت طولانی در یک مکان بماند، اما تنها گذاشتن لیلا در اینجا احساس خوبی نداشت. اما چاره ای نداشت. اتان نزدیک لیلا شد و گفت: - به زودی برمی گردم. نمی‌دانست می‌تواند به این قول وفا کند یا نه. گریس...
  15. Sisi

    در حال ترجمه رمان لبه‌ی تاریک|به ترجمه ساناز محمدی

    ایتانا آنها دنبال من هستند؟ ایتان با صدای تند پرسید. او هیچ گونه فکری که خودش را درگیر کارهای آنها بکند نداشت، دخالت سندیکا باید به تحقیقات او در مورد مرگ لنگلی مرتبط می شد. اما چرا؟ چه چیزی او را تهدیدی کرده بود؟ گریس نگاهش را دید، چشمانش تاریک از حقایق ناگفته بود. - شما خیلی نزدیکشان شده...
بالا