1. Nary🌱

    رقص بال‌های بسته میدانی مشکل ما از کجا شروع شد؟! از آنجا که در این قفس‌فکر زندانی شدیم! قفسی که...

    رقص بال‌های بسته میدانی مشکل ما از کجا شروع شد؟! از آنجا که در این قفس‌فکر زندانی شدیم! قفسی که فقط اجازه‌ی پرواز در این محدوده را داریم... تمام تحقیقات لازم انجام شده‌است،تو فقط بخوان و بیاموز! هرآنچه لازم بود از پیش اختراع شده‌است،تو فقط مصرف‌کننده باش! شعارمان:پرسیدن عیب نیست،ندانستن عیب است...
  2. Nary🌱

    آوای دل

    آوای دل
  3. Nary🌱

    طوفان می‌تازد، اما در عمق وجودم، گل سرخی آرام می‌شکفد. رعد و برق می‌درخشد، اما نگاهم به آسمان...

    طوفان می‌تازد، اما در عمق وجودم، گل سرخی آرام می‌شکفد. رعد و برق می‌درخشد، اما نگاهم به آسمان آبی پس از طوفان دوخته است. آرامش من، نه فرار از طوفان، که ریشه دواندن در عمق آن است.
  4. Nary🌱

    ●طوفان افکار ذهنی که مدام در پی دغدغه می‌دود، همچون گردبادی سرکش است که هر چه بیشتر می‌چرخد،...

    ●طوفان افکار ذهنی که مدام در پی دغدغه می‌دود، همچون گردبادی سرکش است که هر چه بیشتر می‌چرخد، غبار بیشتری به پا می‌کند و دیدش را کورتر می‌سازد. این ذهن، آرامش را چون گنجشککی ترسان می‌پندارد که با هر حرکت ناگهانی، از شاخه‌ی امید می‌پرد و در ناکجایِ اضطراب پنهان می‌شود. دغدغه‌ها، همچون پیچک‌های...
  5. Nary🌱

    🥹🩷

    🥹🩷
  6. Nary🌱

    ●از نقاب تا حقیقت نقابی که به چهره داشت؛برداشت... به چشمانش در آینه نگریست! درونش غوغایی به پا...

    ●از نقاب تا حقیقت نقابی که به چهره داشت؛برداشت... به چشمانش در آینه نگریست! درونش غوغایی به پا شد، طوفانی از جنس دگرگونی! همچون یک مار پوسته‌ی کهنه را رها کرد، اینک، انسانی نو، با چشمانی روشن‌تر و قلبی شجاع‌تر، به استقبال سرنوشت می‌رود. 1403/12/17♡ Nary#
  7. Nary🌱

    شعر راه نیکو

    قلمتون سبز♡
  8. Nary🌱

    زندگی همه‌ی ما سرشار از فراز و نشیب‌های ناگهانی است! اتفاقاتی که هرچه با خود کلنجار بروی به حکمت...

    زندگی همه‌ی ما سرشار از فراز و نشیب‌های ناگهانی است! اتفاقاتی که هرچه با خود کلنجار بروی به حکمت و اسرار پشت آن پی نخواهی برد؛ قرار گرفتن در مسیرهایی که نه می‌دانی مقصد کجاست و نه هموار است! با این حال شوق رفتن داری... بی‌دلیل می‌خواهی حرکت کنی... اما چرا؟! منطقی نیست! البته همه چیز که اساسش...
  9. Nary🌱

    قصه‌ات بی‌غصه... دنیا شاد شود گر تو لبخند بزنی؛ دل به دریا بزنی! قصه‌ات بی‌غصه... دنیا شاد شود...

    قصه‌ات بی‌غصه... دنیا شاد شود گر تو لبخند بزنی؛ دل به دریا بزنی! قصه‌ات بی‌غصه... دنیا شاد شود گر تو آشفته و پریشان نشوی گرچه طوفان شود دریای دلت! قصه ات بی غصه... دنیا شاد شود گر تو کوتاه کنی دست بخیلان از زندگی‌ات! قصه‌ات بی غصه... دنیا شاد شود گر تو جام می بنوشی، برقصی ، بخندی و غرق آغوش...
  10. Nary🌱

    مهم [ خوشگلترین قسمت ۱۴۰۲ ]

    ‌سلام وقتتون نیکو🌱 1402... لحظه به لحظه اش در کنار خانواده نازنینم خوشگل‌ترین بود! و از اونجایی که دانش آموزم سبزترین قسمت 1402 مربوط به خاطرات مدرسه در کنار صمیمی ‌‌‌‌‌‌‌ترین رفیقم میشه🌺
  11. Nary🌱

    خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو اما... • رسوا شدن بهتر از همرنگ شدن با این جماعت است⁦:)⁩⁦

    خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو اما... • رسوا شدن بهتر از همرنگ شدن با این جماعت است⁦:)⁩⁦
  12. Nary🌱

    حق: یه موقعی هست حسرت چیزی رو می‌خوری که ممکنه هیچوقت به دستش نیاری... یه موقعی هم هست حسرت چیزی...

    حق: یه موقعی هست حسرت چیزی رو می‌خوری که ممکنه هیچوقت به دستش نیاری... یه موقعی هم هست حسرت چیزی رو می‌خوری که تو دستات بود ولی از دستش دادی! دومی خیلی خیلی بدتره... قدرشو بدون تا از دستش ندادی🙃
  13. Nary🌱

    از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای...

    از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم...
  14. Nary🌱

    یادش بخیر... چقدر دیر فهمیدم که دیگر دیر است... من ماندم و یک صندوقچه خاطرات! این صندوقچه بوی...

    یادش بخیر... چقدر دیر فهمیدم که دیگر دیر است... من ماندم و یک صندوقچه خاطرات! این صندوقچه بوی کهنه‌گیِ تازه‌ای را می‌دهد! بوی کتاب تازه می‌دهد! بوی یاس می‌دهد! بوی خاک نم زده می‌دهد! بوی قهوه شب امتحان را می‌دهد!... چقدر زود گذشت! همه چیز درست مثل شبی طوفانی گذشت... نه؟! برای من جز شرمندگی که...
  15. Nary🌱

    در این هیاهوی شهر، خواهان خلوتی به دور از قضاوت‌های این عالمم... در‌ میان آدم‌ها می‌زیستم ولی از...

    در این هیاهوی شهر، خواهان خلوتی به دور از قضاوت‌های این عالمم... در‌ میان آدم‌ها می‌زیستم ولی از آن‌ها نیستم! آدم‌هایی که درکت نمی‌کنند ولی خوب طردت می‌کنند. بیا از این‌ها فرسخ‌ها دور شویم... بیا اینها را ترک کنیم، ترکِش حرف هایشان هنوز روی قلبم باقی مانده! قلبم را چاک چاک کرده‌اند... این‌ها...
بالا