1. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    - فرزانه، میگم که هیما قراره زن آرمان ریاحی بشه، همونی که خیلی پولدار و مشهوره. تازه مدلینگ هم هست. (این شخص واقعی نیست) با این حرف‌شان، مرا کنجکاو به شنیدن کردند. دوست نداشتم فال‌گوش بایستم؛ ولی کنجکاوی مرا وادار به انجام چنین کار اشتباهی می‌کرد. عمه فرزانه: آره بابا، پسره خیلی مرد خوبیه. هیما...
  2. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    چشم‌هایم را می‌بندم. دنیا برایم جای ناخوشایندی است. مانند یک آلودگی هوا، حرف‌های‌شان در سرم معلق می‌شوند و باعث می‌شوند که آن آلودگی مانند سمّی در ریه‌هایم بپیچد و باعث خفگی‌ام شود. به طرف نیم‌رخ پدرم برگشتم و گفتم: - خب چی به من می‌رسه؟ به جز بدبختی و افسردگی که به من می‌رسه، چی به تو می‌رسه؟...
  3. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    از شدت خشم، بر سرش فریاد زدم: - به‌ خاطر چندتا ظرف با من این‌جوری حرف می‌زنی؟ با همان پوزخند قبلی‌اش، گفت: - با بزرگترت درست حرف بزن هیما! مامان، زن‌عمو فرهاد، عمه‌مریم و عمه‌فرزانه، پسرعموهایم، عموفرهاد و بابا، دخترعموهایم و... همه دورمان جمع شده بودند و ما دونفر را می‌نگریستند. - مثلاً تو الان...
  4. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    کم‌کم داشتم نفس کم می‌آوردم. حجم زیادی از این رنج را تحمل کرده‌ام. خسته بودم! خسته! دیگر جانی برای گریه کردن نداشتم. روی تخت دراز کشیدم. چشم‌هایم از فرط گریه می‌سوخت. اشک‌هایم خشک شده بودند. کاش می‌توانستم به روستای مادری‌ام بروم تا بلکه حال و احوالم نسبت به حال وخیم‌ام بهتر گردد. با بستن...
  5. Narges128

    درحال تایپ رمان تلازم | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    مادرش لبخندی زد. - از چه لحاظی داری این حرف رو می‌زنی؟ از این که مهنا در سطح متوسط بزرگ شده و تو پولدارترین آدم دنیا بزرگ شدی این حرف رو گفتی؟ ببین آدم باید جهت‌هاش رو نسبت به اطرفیانش تغییر بده. همه چیز که پول، زیبایی و حسادت کردن به مال و اموال هم‌دیگه که نیست! مهنا رو از همون بچگیش هم دختر...
  6. Narges128

    درحال تایپ رمان تلازم | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    به پاهای جوگندمی‌اش چشم دوخت که هم‌زاد پوست صورت‌اش بود. نگاهش را از آن‌ها گرفت و به چشم‌های نافذ مادرش خیره شد. نمی‌دانست به مادرش چه جوابی بدهد تا بلکه دست از سر خود بردارد. نفس عمیقی کشید و نیز گفت: - نه، داشتم می‌رفتم توی تلگرام تا به برسام پیام بدم که دیدم عکسش رو داخل تلگرام گذاشته. ابروان...
  7. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    سبحان عاشق فردی که در آمریکا زندگی می‌کرد، شده بود و برای همان مرا به عنوان خواهر خود خطاب نموده بود. او هیچ‌گاه مرا در کنج تنهایی خود درک نمی‌کرد. هیچ‌گاه! صدای تگرگ که به شیشه های پنجره برخورد می‌کرد، مرا به خود آورد که سبحان دارد مرا از این لانه‌ی تنهایی‌ام ترک می‌کند. قلبم از شنیدن این حرف...
  8. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    سرم را به علامت نفی تکان دادم و گفتم: - سبحان، تو نمی‌دونی بابا قراره چه بلایی سرم بیاره؛ نه تو نمی‌دونی. همان‌طور که سرم را برایش تکان می‌دادم، این کلمه را مجدد تکرار می‌کردم. جلوتر آمد و روبه‌رویم قرا گرفت. - هیما، قرار نیست که من پشتت باشم. خودت باید از پس تنهایی‌هات بربیای. من می‌خوام برای...
  9. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    در دلم پوزخندی زدم. او فقط به فکر منافع خودش بود. می‌خواست به من بگوید که هیما دیگر بس است، لج و لجبازی را کنار بگذار و با آرمان ازدواج کن؛ اما نمی‌دانست که این هیمایی که روبه‌روی او است، از دستش خسته شده است و دیگر حتی برای جواب دادنش با او نمی‌خواهد یک کلام سخن بگوید. با دست چپش، مویی که به...
  10. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    - خر نشو هیما! آرمان عاشقت شده. بیا با این ازدواج موافقت کن و ما رو هم راحت کن. یک قطره اشک از میان چشمانم غلتید و روی میز چوبی مخصوص کامپیوترم ریخت. از فردی متنفر بودم که همیشه چاپلوسی پدرم را می‌کند. آرمان فردی بود که همیشه برای به دست آوردنم، برای پدرم چاپلوسی می‌کند. چه‌قدر از این‌گونه...
  11. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت. تو خیالت راحت! می‌روم از قلبت. می‌شوم دورترین خاطره در شب‌هایت تو به من می‌خندی و به خود می‌گویی: باز می‌آید و می‌سوزد از این عشق، ولی برنمی‌گردم، نه! می‌روم آن‌جا که دلی بهر دلی تب دارد عشق زیباست و حرمت دارد! (سهراب سپهری)
  12. Narges128

    چون دیر تاپیک زدم

    چون دیر تاپیک زدم
  13. Narges128

    درخواست دادم از قبل و تایید هم شد

    درخواست دادم از قبل و تایید هم شد
  14. Narges128

    درحال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    کد066 نام رمان: در ریسمان اقیانوس. ژانر: عاشقانه. نویسنده: سیده نرگس مرادی خانقاه. ناظر: @پناه خلاصه: غرق شده‌ام در اقیانوسی که هرلحظه وجودش ننگین‌تر و منفورتر می‌شود. مرا در دل اقیانوسی از جنس بی‌پناهی غرق کرده‌اند که در دل آن جز تنگنا و اسارت، چیزی حس نمی‌شود. عاشق فردی بودم که روزی مرا خواهر...
  15. Narges128

    درحال تایپ رمان تلازم | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن چری بوک

    شهاب نگاهی به گوشی‌اش انداخت و نیز او همانند مهنا، همان آهنگ مورد علاقه‌ی مهنا را گذاشت. - به دلم آرامش و حس میدی منو با خوبی زیادیت حرص میدی تو مثه حادثه خبر نکرده یهو رسیدی شدی همه دنیام بهونه شعرام ساده بگم حرفامو دو کلوم حرف حساب باهات دارم آخه من دوست دارم واقعاً دوست دارم قلباً دوست دارم...
بالا