-
⭕نویسندگان عزیز توجه کنید برای تایید رمان خود در تاپیک زیر درخواست دهید.
آخرین فعالیت emily
-
emily به موضوع درحال تایپ فن فیکشن و آنجا که نشاط، به اندوه دل باخت | امیلی کاربر انجمن چری بوک پاسخ داده‌است.دیدن شفادهندگانی که بیماری اورژانسی را بر روی برانکارد به بخش می‌آوردند، برای بیماران سنت مانگو مفهوم خاصی نداشت؛ مگر این که فرد یکی از... -
emily به موضوع مهم | انتقال به متروکه / بازگردانی| تالار رمان پاسخ داده‌است.نمی‌تونم ادامه‌اش بدم.
-
emily به موضوع نقد کاربران نقد کاربران رمان تنافر به قلم مینا مرادی پاسخ داده‌است.درود. اول، این که واقعا عنوان خوبی انتخاب کردید. خلاصه هم با داستان مطابقت داشت تا حد زیادی. شاید بهترین نقطه قوتتون،شخصیت پردازیتون...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با
لایک واکنش نشان داد.
نریمان که خطر را احساس می‌کرد، بازوی نیاز را گرفت و او را با خود به راه‌رویی که به اتاق خواب‌ها ختم میشد کشاند و به طور ناخودآگاه به... -
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
نریمان به سمت نیاز برگشت. - راستی به دعوت کی این‌جایی؟ - صاب دعوتم. نریمان سر را کمی به چپ مایل کرد و کج فهمی‌اش را با این کار نشان داد...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
نریمان دستی به شانه سامیار گذاشت: - معرفی می‌کنم عزیزم... جناب مهندس کاردان؛ (ابرویی بالا انداخت و با اخطار به نیاز چشم دوخت) سامیار...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
میسی که بوی آشنای نریمان را حس کرده بود، با پارسی کوتاه به سوی او شتافت. روی دو پا ایستاد و دستانش را روی شانه‌های نریمان گذاشت و زبانش...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
نغمه با اطمینان چشمانش را بست و سری تکان داد. نفس عمیقی کشید و خود را به دست خدایی سپرد که می‌دانست همیشه هوایش را دارد و بعد بدون جلب...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
روی سنگ فرشی که به ویلا ختم می‌شود، قدم می‌زنند. کوتاه، با طمأنینه و خانمانه! نه نظرشان را جلب کسی می‌کنند و نه به سرهایی که برای احترام...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
*** سامیار در اتاقش بود. کلافه و پریشان! گاهی قدم می‌زد و گاهی می‌نشست. آن‌قدر به واسطه‌ی کلافه بودن پنجه در موهایش کشیده بود، که کف سرش...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
نیاز ابرویی بالا انداخت و منتظر ادامه‌ی حرف نغمه ماند. - من بیشتر از یک سال این دختر بیچاره رو بازی دادم که ازش اطلاعات بگیرم. گناه...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
به سمت نغمه برگشت و او را از نظر گذراند. همانند دخترکان شش‌ساله، موهایش را خرگوشی بسته بود و تاپ و شلوارک عروسکی‌ای که به تن داشت، به...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
*** سراسیمه از پله‌های ویلا به بالا می‌دوید. لباس‌خوابِ سفید و بلندی بر تن داشت و موهای مواج‌اش پریشان بودند. صدای نفس‌های تند و نامنظمی...
-
emily به پناه نوشته در موضوع درحال تایپ رمان تَنافر | مینا مرادی کاربر انجمن چری بوک با لایک واکنش نشان داد.
با توقف ماشین به خود آمد. چشمانش را باز کرد و نگاهی به دور و اطراف انداخت، وقتی متوجه پاساژی شد که همیشه از آن خرید می‌کند نگاه گنگ‌اش...
