1. لیلیت

    درحال تایپ دلنوشته چزار اثر زیبا سعیدی کاربر چری بوک

    سایه‌ها که پر کشیدند، کالبد‌ها فرو ریختند. به ناگه زخمی پابرهنه تا گلوگاهم بالا آمد، انگار که با آخرین نگاهش بخواهد تنِ رنجورش را به کویر خشک بسپارد، می‌افتد. کوهپایه زیر پیکرش سینه خیز می‌شود تا آخرین شکوفه‌ی گیلاسش فرو نریزد و آخ از درونِ بطنی که فروغ و روشنی‌اش دیگر در تیرگی برزخ نمی‌رقصد...
  2. لیلیت

    همچنین شما🌱 مچکرمCh7

    همچنین شما🌱 مچکرمCh7
  3. لیلیت

    نه من نیستم «فکر می‌کردم یکی اومده حالمو بپرسه بغض»

    نه من نیستم «فکر می‌کردم یکی اومده حالمو بپرسه بغض»
  4. لیلیت

    من زیبامCb34

    من زیبامCb34
  5. لیلیت

    نه عزیزم فکر کنم منو اشتباهی با یه نفر دیگه گرفتی وگرنه من ۱۸ سالمه😞♥️

    نه عزیزم فکر کنم منو اشتباهی با یه نفر دیگه گرفتی وگرنه من ۱۸ سالمه😞♥️
  6. لیلیت

    بچه‌ها؟! 😄

    بچه‌ها؟! 😄
  7. لیلیت

    سلام مرسی نازدل خودت خوبی؟!

    سلام مرسی نازدل خودت خوبی؟!
  8. لیلیت

    حقیقتاً عکس برای جلد پیدا نکردم و فعلآ وقتم ندارم... می‌تونین بفرستین

    حقیقتاً عکس برای جلد پیدا نکردم و فعلآ وقتم ندارم... می‌تونین بفرستین
  9. لیلیت

    سلام ممنونم خودتون؟!

    سلام ممنونم خودتون؟!
  10. لیلیت

    بله بله😂🌸

    بله بله😂🌸
  11. لیلیت

    درحال تایپ دلنوشته چزار اثر زیبا سعیدی کاربر چری بوک

    مرا به هنگام تراود باران، بر کالبد سپیدار‌های خشکیده آویختند تا آخرین فغان‌های پرنده‌ی مانده در قفس برای روز‌هایی که لبخند چون ساعت شماری پر تپش بر سایه‌‌ها نور می‌افکند، خاموش شوند. حال جسمِ خالی از سکنه‌ام را به ریسمان مرگ گره زدنند تا امید‌های واهی و ضیافتی از جنس آسودگی در پاییزی‌ترین ماه...
  12. لیلیت

    درحال تایپ دلنوشته چزار اثر زیبا سعیدی کاربر چری بوک

    طنینِ خنده‌های کودکی‌ام در لمسِ نفخ‌های درمانده، به رغم نسیان ابدی سکوت کرده‌اند! شعله را بهانه کردم تا چون تشنه‌ای درون خیمه‌ی تژگاه، هلال ماه را مجسم کنم و بیغوله‌ای از سرما بر تن آتش بیفزایم. در این ضرب‌آهنگ متوالی، افق از سیاهی عریان می‌شود تا شبق‌های سوخته چون آینه‌ای رخشان در ملامت هم گره...
  13. لیلیت

    فعلاً بفرستین متروکه تا بعد

    فعلاً بفرستین متروکه تا بعد
  14. لیلیت

    سلام خیر

    سلام خیر
بالا