طنینِ خندههای کودکیام در لمسِ نفخهای درمانده، به رغم نسیان ابدی سکوت کردهاند!
شعله را بهانه کردم تا چون تشنهای درون خیمهی تژگاه، هلال ماه را مجسم کنم و بیغولهای از سرما بر تن آتش بیفزایم.
در این ضربآهنگ متوالی، افق از سیاهی عریان میشود تا شبقهای سوخته چون آینهای رخشان در ملامت هم گره...