1. رجینا

    تیکه کتاب [ .كافه هدايت. ]

    ...که این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بی حیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش چاروادار و چشم و دل گرسنه بود برای کسانی که به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم می‌جنبانید گدایی می‌کردند و تملق می‌گفتند.» #بوف_کور...
  2. رجینا

    تیکه کتاب [ .كافه هدايت. ]

    روز بروز تراشيده شدم، خودم را كه در آينه نگاه ميكردم گونه هايم سرخ و برنگ گوشت جلو دكان قصابي شده بود، تنم پر حرارت و چشمهايم حالت خمار و غم انگيزي بخود گرفته بود.ازين حالت جديد خودم كيف ميكردم و در چشمهايم غبار مرگ را ديده بودم. ديده بودم كه بايد بروم. #بوف_کور #صادق_هدايت
  3. رجینا

    تیکه کتاب [ .كافه هدايت. ]

    ‏فقط با سایه خودم خوب می‌توانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار بحرف زدن میکند، فقط او می‌تواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد ... می خواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه‌چکه در گلوی خشک سایه‌ام چکانیده به او بگویم: «این زندگی منست!» #صادق_هدایت #بوف_کور
  4. رجینا

    تیکه کتاب [ .كافه هدايت. ]

    ...بدهم. همینطورکه دستم را جلوی صورتم گرفته بودم بی اختیار زدم زیر خنده، یک خندۀ سختتر از اول که وجود مرا به لرزه انداخت. خندۀ عمیقی که معلوم نبود ازکدام چالۀ گمشدۀ بدنم بیرون می آمد! خندۀ تهی که فقط در گلویم می پیچید و از میانِ تهی درمی آمد. من پیرمرد خنزر پنزری شده بودم. #بوف_کور...
  5. رجینا

    تیکه کتاب [ .كافه هدايت. ]

    ...در آمده بود و موهای سر و ریشش سفید شده بود - ازین پرده های زردوزی هندی بود که شاید پدر یا عمویم از ممالک دور فرستاده بودند - باین شکل که زیاد دقیق میشدم میترسیدم ، دایه ام را خواب آلود بیدار میکردم ، او با نفس بدبو و موهای خشن سیاهش که بصورتم مالیده میشد مرا بخودش میچسبانید. #بوف_کور #صادق_هدایت
بالا