کُد: ۰۱۲ نام داستان: جوخهی وهم نام نویسنده: امیراحمد محمدي فرد ژانر: فانتزی، علمیتخیلی ناظر: @Rigina خلاصه: آسمان خونین هوای مهآلود و تاریک را بیجان کرده است، شهرهای ویران، درختان خشکیده، پلها، ساختمانها و ماشینهای سوخته همهجا را به تسخیر خود درآوردهاند. ارواح مرده در گوشهای از...
پروفسور اهل این کارها نیست( تو دل خالی کردن؟ چه سخن عجیبی)
من از جنگ به دور هستم، البته فقط جنگ اتمی.
چی، نه من از جنگ خوشم نمیاد.
خب قراره در آینده زوری برم سربازی پس باید روحیه جنگی رو حفظ کنم.
آری، اصلاً رئوفتر از من پیدا نمیشه.
چرا خسته؟
آهان، سفر طولانی، خب چجور سفری؟( با هواپیما باشه یا پیکان قراضه؟)
در لینک* زیبای تفکر و موضوع تنهایی*
منو نشناختی؟!
کسی که لقب پرفسور رو واسه امیراحمد گذاشت کیه؟! 😂