انجمن نویسندگی | رمان نویسی | چری بوک

HADIS
HADIS
هیچکدوم از دوستای من اینقدر لوس نیستن 😂
خب نوبت توعه
دیرینگ!
MAHAN
MAHAN
😂 😂مثل خودتن
MAHAN
MAHAN
خب
- سلام پسر. یکم دیر کردم نه؟ چه خبرا؟
HADIS
HADIS
- لعنت بهت، معلوم هست داری چه غلطی میکنی مرد؟ فکر کردم موقع دید زدن یکی از اون دخترای خیابون مرده باشی!
MAHAN
MAHAN
- به نظرم مردم. راستش تو راه با یه دختری آشنا شدم که انگار کل خیابون نه اصلا کل شهر به نام اونه.
HADIS
HADIS
- چی باعث شده فکر کنی اینقدر پولداره؟ ( خنده ) کمر باریکش مثلا؟!
MAHAN
MAHAN
- میدونی اگر بخواییم معنوی نگاه کنیم یه جور دیگه میشه. مثلا کله پوکت رو از اندام بکش بیرون یه دقیقه. انقدر ذهن عمیقی داره که کل دنیا انعکاسی از حرفای اونه. قبل از اون شبیه سیاره‌ای بودم که خورشید چقدر بهش بتابه ذره‌ای واسه منعکس کردن نور نیست که سیاره بخواد روشن بشه.
HADIS
HADIS
- بیخیال پسر دور و برتو نگاه کن وسط برنامه رادیویی منظومه شمسی نیستی. تو شبیه کسی هستی که انگار از ملاقات با آفرودیتا برگشته! چطور با هم آشنا شدید؟
MAHAN
MAHAN
- لازم نیست حتما بری منظومه رو از نزدیک ببینی و متوجه بشی وای زمین خیلی بهتر بود. حالا برگردی یا بمیری مونده. من منظومه رو تو چشمای اون پیدا کردم و فهمیدم دارم تو مدار چشماش میچرخم. تو نمیفهمی عقلت اندازه جلبک مونده هنوز.
MAHAN
MAHAN
- خب دیدم داره کتاب میخونه ما تو سالن انتظار بودیم تا نوبت مشاوره برسه. رفتم پیشش نشستم و درباره کتاب ازش پرسیدم
HADIS
HADIS
- اوکی آقای فضانورد، میتونم از مدار چشماش نجاتت بدم یا برای شام دیر میرسی؟ بچه ها منتظرن.
HADIS
HADIS
- باید حدس میزدم اونم مثل تو باید علاقه مند به خوردن کتاب توی وعده های غذاییش باشه. اون چه شکلیه؟ یه دختر عینکی دبیرستانی با کک و مک های فانتری؟
MAHAN
MAHAN
- شام؟ کلا نمیام. تا وقتی اون هست چرا تو؟ از قیافش بهت نگفتم. لباش مثل گیلاس باغه قدم نرسید بچینم ولی داشت مثل الماس سرخ خودنمایی میکرد. بیا درباره چشماش حرف نزنیم میتونم نویسنده بشم حتی. صورتش از ورق نازک سفید هم سفیدتر بود... یا گلبرگ، حتی دلت نمیاد بهش دست بزنی . ولی من با اون مژه‌های فرش بود که پرپر شدم .
HADIS
HADIS
- این واقعا وسوسه انگیزه پسر، تو که برای شام به چیدن گیلاس از باغ عدن اکتفا نکردی؟
MAHAN
MAHAN
- من که میدونم داری از حسودی میترکی که تیکه میپرونی. کتاب خوردن بهتر از قورباغه‌های شکم پری هست که هربار واسه تنوع نوش جان میکنی.
MAHAN
MAHAN
- وسوسه فقط بخشی از ماجراس. بعد اینکه باهاش سالسا برقصم میریم رستوران شام میخوریم. بعد به چهرش زل میزنم که موقع ادای کلمات به هیجان میرسه. انگار با نت به نت و وزن کلمات همراه میشه. یهو میخنده و یهو اخم میکنه. گاهی هم واسه یه مدت کوتاه زل میزنه به نقطه‌ای و آروم از چیزی که واسش دلخراشه حرف میزنه اما سریع تغییر جهت میده و باز میخنده
HADIS
HADIS
- لبای اون قورباغه کمتر از منظومه شمسی تو نیست؛ من امشب درخشش رو از آپارتمان روبه رویی حس میکنم. تو کجایی؟ هنوز در انتظار مشاوره ای که قرار نیست بری؟
MAHAN
MAHAN
- ما تو ساحلیم. رفته بود شنا کنه و هنوز نیومده. اینجا هم پری دریاییه...
HADIS
HADIS
- هوممم لعنتی من باید خودم به اون مشاوره‌ی کوفتی میرفتم.
MAHAN
MAHAN
- حالا زیاد نسوز. تو برو به دخترای کمر باریک دورت برس
بالا